گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اری نویسه گردانی: ʼRY اری . [ اَ ] ۞ (هندی ، حرف ندا) کلمه ٔ نداست و مشترک در هندی عامیانه : اری گیدی تو کجا درک کجا شعر کجالاف چیزی که ندانی چه زنی پیش کسان .شفائی (از آنندراج ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه واژه معنی اری ژینال اری ژینال . [ اُ ] (فرانسوی ، ص ، اِ) ۞ نمونه . سرمشق . چیزی که ابتکار در آن کرده باشند و سرمشق واقع شود. || مخصوص . خاص . بدیع. || نسخه ٔ ... اری یورتع این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. بی عاری کردن بی عاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بی چشم و رویی کردن . تنبلی کردن . دریای اری تره دریای اری تره . [ دَرْ ی ِاِ رَ ] (اِخ ) هرودت در تاریخ خود دریای سرخ را بدین نام خوانده است . (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 509).رجوع به ... اری اسامر لیلای لیله القمر اَری: ببینم. اُسامر: (فعل مضارع) افسانه و قصه می گویم، مشتق از سَمَرْ که در اصل سمر به معنای پرتو ماهتاب و نور ماه در شبهای مهتابی است. لیلای: لیلای خ... آری (اوستایی) تکامل، فراوانی، بسیاری، ازدیاد عری عری . [ ع َرْی ْ ] (ع مص ) پوشیدن چیزی را. (از منتهی الارب ). پوشاندن کسی را. (از اقرب الموارد): عراه الامر، پوشید او را آن کار. (ناظم الاطبا... عری عری . [ ع َ را ] (ع اِ) کرانه و ناحیه . (منتهی الارب ). ناحیه . (اقرب الموارد). || ساحت سرای . (منتهی الارب ). ساحة. (اقرب الموارد). || سختی ... عری عری . [ ع َ را / ع ِ را ] (ع اِ) تکمه ٔ جامه . (منتهی الارب ). دکمه ٔ جامه ، مقابل مادگی . || گوشه . (ناظم الاطباء). || دسته ٔ دَلوو کوزه و ج... عری عری . [ ع َ ری ی ](ع اِ) باد سرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَریّة. رجوع به عریة شود. || صاحب لرزه که پیش از تب آید. ج ، عُراة. (ی... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود