اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ازآر

نویسه گردانی: ʼZʼAR
ازآر. [ اِزْ ] (ع مص ) بانگ کردن و غریدن شیر. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
آزار گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) آزار گرفتن از کسی ؛ از او رنجیده و دلتنگ شدن . به او خشم گرفتن : همه بندگانیم و فرمان تراست چه آزار ...
آزار نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار رنجش کردن : از ما نه بحقیقت آزاری نمود. (تاریخ بیهقی ).
آفتاب عذار. [ ع ِ ] (ص مرکب ) آفتاب طلعت .
زرین عذار. [ زَرْ ری ع ِ ] (ص مرکب ) زردروی و رنگ پریده . (ناظم الاطباء) : آمد دواسبه عید و خزان شد علم برش زرین عذار شد چمن از گرد لشکرش .خاق...
گشنسب آذار.[ گ ُ ن َ ] (اِخ ) از جمله ٔ رجالی که قبل از جلوس وهرام پنجم به مقام واستریوشان سالار رسیده است . رجوع به ترجمه ٔ ایران در زمان...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سلسله عذار. دهخدا در فرهنگش معنی این عبارت را بیان نمی نماید، ولی در بخش سلسله چنین می نویسد: "سلسله عذار: («عذار» به معنی موی دراز نیست که به سلسل...
مشکین عذار. [ م ُ / م ِ ع ِ ] (ص مرکب ) معشوقی که در رخ وی خال سیاه باشد. (ناظم الاطباء). || که عذارش چون مشک به بوی و به رنگ باشد.
سیمین عذار.[ ع ِ ] (ص مرکب ) سیمین عارض . سپید گونه : کزدر میدان او تا گوشه ٔ ایوان اومرکب سیمین ستام است و بت سیمین عذار. فرخی .مدتی بالا گر...
خط ریش. [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) عِذار. (منتهی الارب) (یادداشت بخط مؤلف ). به انگلیسی whisker عذار. [ ع ِ ] (ع اِ) افسار ستور. (منتهی الار...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.