اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسا

نویسه گردانی: ʼSA
اسا. [ اَ ] (اِ) خمیازه و دهان دره باشد و آن بسبب خواب یا خمار یا کاهلی بهم رسد. (برهان ). آنکه دهن از هم باز شود بجمع فضلات در اجزاء یا از غلبه ٔ خواب . (مؤید الفضلاء). گشاده شدن دهان باشد بسبب خواب یا خمار و کاهلی . خامیازه . پاسک . باسک . تثاوب . فاژ. (جهانگیری ). فازه . (مؤید الفضلاء). فاژه . (جهانگیری ). دهن دره . آسا. (جهانگیری ). || (پسوند) مخفف آسا، بمعنی شبه و نظیر و مانند. (برهان ) :
عزم و حزمش بجنبش و بسکون
آسمان وزمین اسا باشد.

ابوالفرج رونی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
درخت اکالیپتوس
آسا. (پسوند) اَسا. ادات تشبیه است . سیل مثل . سیل مانند. سیل گون . سیل گونه . شبه سیل . سیل وار. سیل سان . نظیرسیل.
سیل واژه ای عربی است که واژه ی پارسی «آسا» به آن افزوده شده است؛ و پارسی جایگزین، این است: لوراسا lurâsâ (پارسی نو)*** فانکو آدینات 09163657861.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کریم آسا. [ ک َ ] (ص مرکب ) همانند کریم : گر با همه عیبها کریم آسایی عیبت هنر است وزشتیت زیبایی .سعدی .
کلنگ آسا. [ ک ُ ل َ ] (ق مرکب ) چون کلنگ . مانند کلنگ : شبروی کرده کلنگ آسا به روزهمچو شاهین کامران خواهد نمود. خاقانی .شبروی کرده کلنگ آسا ...
کواکب آسا. [ ک َ ک ِ ] (ق مرکب ) مانندکواکب . همچون ستارگان که در برابر پرتو خورشید از دیده ها ناپدید می شوند : ولایت شرق و غرب را کواکب آسا م...
سرمه آسا. [ س ُ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) سرمه سان . بمانند سرمه . همچون سرمه : خاک قدم او را سرمه آسا به چشم کشیدندی . (سعدی ).
بلبل آسا. [ ب ُ ب ُ ](ص مرکب ، ق مرکب ) چون بلبل . بلبل مانند : بلبل آسا بر او درود آوردوز درختش چو گل فرود آورد.نظامی .
بهشت آسا. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) بهشت آئین . بهشت گونه . بهشت مانند : خدم مجلس بهشت آسایش تحیر عقول غلمان دارالسرور. (حبیب السیر).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.