اسا. [ اَ ] (اِ) خمیازه و دهان دره باشد و آن بسبب خواب یا خمار یا کاهلی بهم رسد. (برهان ). آنکه دهن از هم باز شود بجمع فضلات در اجزاء یا از غلبه ٔ خواب . (مؤید الفضلاء). گشاده شدن دهان باشد بسبب خواب یا خمار و کاهلی . خامیازه . پاسک . باسک . تثاوب . فاژ. (جهانگیری ). فازه . (مؤید الفضلاء). فاژه . (جهانگیری ). دهن دره . آسا. (جهانگیری ). || (پسوند) مخفف آسا، بمعنی شبه و نظیر و مانند. (برهان )
: عزم و حزمش بجنبش و بسکون
آسمان وزمین اسا باشد.
ابوالفرج رونی .