گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اسا نویسه گردانی: ʼSA اسا. [ اُ ] (اِخ ) ۞ کوهی در تِسالی و این کوه نزد شعرا شهرت دارد و امروزه آنرا کیسوو نامند. و رجوع به پِلیون شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی راهب آسا راهب آسا. [ هَِ ] (ص مرکب ) مانند راهب . همچون راهب . مثل راهب : فلک کژروتر است از خط ترسامرا دارد مسلسل راهب آسا. خاقانی .بی چلیپای خم مویت... سلم آسا سلم آسا. [ س ُل ْ ل َ ] (ص مرکب ) مانند سلم . همچون نردبان . (فرهنگ فارسی معین ). سنگ آسا سنگ آسا. [ س َ ] (ص مرکب ) ثابت . برقرار. مستحکم . قایم . محکم . بیحرکت . (ناظم الاطباء). جرس آسا جرس آسا. [ ج َ رَ ] (ص مرکب ) همانند جرس . || آواز همانند جرس : چون جرس دار نجیبان ره یثرب سپرندساربان را همه الحان جرس آسا شنوند.خاقانی . خادم آسا خادم آسا. [ دِ ] (ص مرکب ) مانند خدمتگزار. همچون پرستنده : روزجوهر نام و شب عنبر لقب پیش صفه ش خادم آسا دیده ام .خاقانی . برق آسا برق آسا. [ ب َ ] (ص مرکب ) همانند برق . مجازاً، سخت تند و سریع: حمله ٔ برق آسا؛ حمله ٔ سریع و غافلگیرکننده . غول آسا غول آسا. (ص مرکب ) بسیار بزرگ و معظم ۞ . آنچه مانند غول بزرگ و مهیب باشد. غول پیکر. دیومانند. رجوع به غول شود: کارخانه ٔ غول آسای ذوب فلزا... فلک آسا فلک آسا. [ ف َ ل َ ] (ص مرکب ) مانند فلک . از: فلک + آسا، پساوند تشبیه : محرمان چون ردی صبح درآرند به کتف کعبه را سبز لباسی فلک آسا بینند. خ... مرگ آسا مرگ آسا. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 13 هزار و پانصدگزی جنوب غربی سردشت و 12هزارگزی جنوب راه ... مهر آسا مانند خورشید- مهر تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود