گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اسا نویسه گردانی: ʼSA اسا. [ اُ ] (اِخ ) ۞ کوهی در تِسالی و این کوه نزد شعرا شهرت دارد و امروزه آنرا کیسوو نامند. و رجوع به پِلیون شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی اسا اسا. [ اَ ] (اِ) خمیازه و دهان دره باشد و آن بسبب خواب یا خمار یا کاهلی بهم رسد. (برهان ). آنکه دهن از هم باز شود بجمع فضلات در اجزاء یا از... اسا اسا. [ اَ ] (ع مص ) دوا کردن : اسا الجرح ؛ دواکرد زخم را. (منتهی الارب ). || اصلاح کردن :اسا بین القوم ؛ اصلاح کرد میان قوم . (منتهی الارب )... اسا اسا. [ اُ / اِ ] (ع اِ) ج ِ اُسوة و اِسوة. اسا اسا. [ اَ ] (ع اِ) اندوه . (منتهی الارب ). حزن . اسا اسا. [ اَ ] (اِخ ) یکی از قلاع حصینه ٔ هند که آنرا یمین الدوله محمودبن سبکتکین بسال 407 هَ . ق . بگشود وصاحب آن جندپال نام داشت چون محمود... اسا اسا. [ اُ ] (اِخ ) ۞ کاردینال آرنو د... سیاستمدار فرانسوی ، مولد لارُک مانیوآک ، قرب اُش ، سفیر هانری چهارم در روم . نامه هائی گران بها از وی ... اسا اسا. [ ] (اِخ ) ابن ابنا (یا ابیا) از احفاد سلیمان . او چهل ویک سال پیغمبری داشت . رجوع به فهرست مجمل التواریخ و القصص شود. خوندمیر نیزگوی... اسا اسا. ("ا" با آوای زیر)، (ق)، (زبان مازنی)، اکنون، الان. اساء اساء. [ اِ ] (ع مص ) مواسات . به مال و تن با کسی غمخوارگی کردن . || بدی کردن . (غیاث ). اساء اساء.[ اِ ] (ع اِ) دوا. دارو. ج ، آسیة. (قطر المحیط). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود