اسا
نویسه گردانی:
ʼSA
اسا. [ ] (اِخ ) ابن ابنا (یا ابیا) از احفاد سلیمان . او چهل ویک سال پیغمبری داشت . رجوع به فهرست مجمل التواریخ و القصص شود. خوندمیر نیزگوید: ابنا در میان بنی اسرائیل لوای ریاست افراشته در میان سبط ابن یامین و یهود مدت سه سال به ریاست گذرانید و این ابنا دست از دین موسی بازداشته بت پرست شد و بنی اسرائیل را بشیوه ٔ ناستوده ترغیب کرد و چون ابنا رخت بزاویه ٔ هاویه کشید پسرش آسا قائم مقام گشته بتجدید شریعت موسی پرداخت و فرقه ٔ انام را بقبول احکام توریة دلالت کرد بسیاری از بنی اسرائیل سخن آسا را بسمع رضا شنودند و ترک عبادت اصنام کردند و برخی از مردم شام که سالک طریق ضلالت بودند از بیت المقدس بهندوستان رفته ملک آن ملک را که موسوم به زرخ بود و بپرستش ماه و آفتاب قیام میکرد بر آن داشتند که با لشکربسیار و سپاه بیشمار متوجه بیت المقدس گردد و چون مقاومت به آن جنود نامعدود مقدور آن قوم نبود به مسجدالاقصی رفته به تضرع و زاری از حضرت باری هلاک دشمنان دین را مسئلت کرد و تیر دعا به هدف اجابت رسیده اسا بوصول مرتبه ٔ نبوت معزز و به وعده ٔ ظفر و نصرت سرافراز گشته مظفر و فیروز شد و بموجب وحی آسمانی به اندک مردمی بموجب کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن اﷲ (قرآن 249/2) در برابر زرخ بایستاد و زرخ جمعی از لشکریان را گفت تا ایشان را تیرباران کردند و حق سبحانه و تعالی به ملئکه ٔ عظام فرمود تا سهام ارباب کفر وظلام را بر ایشان رد کردند و بدین واسطه جمع کثیر اززرخ بدوزخ شتافته آن کافر متهور بترسید و اتباع خودرا جمع ساخته گفت این شخص اگرچه اندک مردمی دارد اما سحر میداند و میخواهد که ما را بدان وسیله بقتل آورد. هراس او بی قیاس شده روی به وادی فرار آورد و قریب صد هزار کس از لشکریان او باقی مانده بودند در کشتی نشسته تا از آب عبور کرده به ملک خود روند و چون بمیان دریا رسیدند سفینه ٔ حیات زرخ و اتباع به گرداب ممات فرورفته تمام هلاک شدند و اسا نیز به بیت المقدس مراجعت کرد. چون مدت بیست سال از ایالت او بگذشت بروضه ٔ قدس خرامید. (حبیب السیر جزو1 از ج 1 صص 45-46).
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اسا. [ اَ ] (اِ) خمیازه و دهان دره باشد و آن بسبب خواب یا خمار یا کاهلی بهم رسد. (برهان ). آنکه دهن از هم باز شود بجمع فضلات در اجزاء یا از...
اسا. [ اَ ] (ع مص ) دوا کردن : اسا الجرح ؛ دواکرد زخم را. (منتهی الارب ). || اصلاح کردن :اسا بین القوم ؛ اصلاح کرد میان قوم . (منتهی الارب )...
اسا. [ اُ / اِ ] (ع اِ) ج ِ اُسوة و اِسوة.
اسا. [ اَ ] (ع اِ) اندوه . (منتهی الارب ). حزن .
اسا. [ اَ ] (اِخ ) یکی از قلاع حصینه ٔ هند که آنرا یمین الدوله محمودبن سبکتکین بسال 407 هَ . ق . بگشود وصاحب آن جندپال نام داشت چون محمود...
اسا. [ اُ ] (اِخ ) ۞ کوهی در تِسالی و این کوه نزد شعرا شهرت دارد و امروزه آنرا کیسوو نامند. و رجوع به پِلیون شود.
اسا. [ اُ ] (اِخ ) ۞ کاردینال آرنو د... سیاستمدار فرانسوی ، مولد لارُک مانیوآک ، قرب اُش ، سفیر هانری چهارم در روم . نامه هائی گران بها از وی ...
اسا. ("ا" با آوای زیر)، (ق)، (زبان مازنی)، اکنون، الان.
اساء. [ اِ ] (ع مص ) مواسات . به مال و تن با کسی غمخوارگی کردن . || بدی کردن . (غیاث ).
اساء.[ اِ ] (ع اِ) دوا. دارو. ج ، آسیة. (قطر المحیط).