اساء
نویسه گردانی:
ʼSAʼ
اساء. [ اِ ] (ع مص ) مواسات . به مال و تن با کسی غمخوارگی کردن . || بدی کردن . (غیاث ).
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عثاء. [ ع َث ْ ثا ] (ع اِ) مار. (اقرب الموارد). در منتهی الارب به تخفیف ثاء ضبط شده است .
عسا. [ ع َ ] (اِ) ملج است ، و کشوث را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویة).
عصا. [ ع َ ] (ع مص ) عصا به دست گرفتن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عصا برگرفتن . || مانند چوب دستی گرفتن شمشیر را، و به شمشیر زدن ...
عصا. [ ع َ ] (ع اِ) چوب . (منتهی الارب ). عود. (اقرب الموارد). || چوب دستی ، مؤنث آید. (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (ترجمان القرآن ج...
عصا. [ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است بر ساحل فرات بین هیت و رحبة، و اسب جذیمه ٔ ابرش بدانجا منسوب است . (از معجم البلدان ).- یوم العصاء و خیفق ...
عصا. [ ع َ ] (اِخ ) نام اسب جذیمة الابرش است . (از منتهی الارب ). نام اسبی است ازآن جذیمة الابرش که آنقدر از او سواری گرفت تا نیرویی در و...
تن آسا. [ ت َ ] (ص مرکب ) تناسا و تناسان هر دو بمعنی آسوده تن و صحیح المزاج . (انجمن آرا) (آنندراج ). تن آسا و تن آسای ، کسی که همیشه خویشتن ...
جان آسا. (ص مرکب ) مانند جان : چشم در سر بچه کار آید و جان در تن شخص گر تأمل نکند صورت جان آسایت .سعدی .
دل آسا. [ دِ ] (نف مرکب ) دل آسای . آساینده ٔ دل . آسایش دهنده به دل .(آنندراج ). هرآنچه خاطر را آسایش دهد و موجب تسکین قلب گردد. خاطرنواز. تس...
راهب آسا. [ هَِ ] (ص مرکب ) مانند راهب . همچون راهب . مثل راهب : فلک کژروتر است از خط ترسامرا دارد مسلسل راهب آسا. خاقانی .بی چلیپای خم مویت...