اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسائش

نویسه گردانی: ʼSAʼŠ
اسائش . [ ] (اِخ ) شروانی ملقب به کمال الدین . او راست : مفتاح السعادة در فروع ، و آن کتابی است مشتمل بر عبادات و الفاظ کفر و استحسان و ایمان و توبه . مؤلف در این کتاب گوید که وی مسائل صلاة وصوم و صید و اضحیة و ذبائح و مسائل مربوط به کفر و کراهیت را اختیار کرده است و بخشی از آن متعلق بزکاةو حج و وصیت است و خاتمه ٔ آن ایمان و توبه است و آنها را از کتب معتبره گرد آورده است . (کشف الظنون ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
آسایش . [ ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر و مصدر دویم آسودن . راحت . استراحت . آسانی . آسودگی . دعه . وداعَت . خفض عیش . تنعم . رَوح . مقابل رنج : بدانگه ...
با مشکلات می جنگیم تا به آسایش برسیم و با رسیدن تحمل ناکردنی اش می یابیم .بروکس آدامز. عوام می گویند خوشی زیر دلش زده است. م.
آسایش جو. [ ی ِ ] (نف مرکب ) آسایش جوی . آنکه آسایش طلبد. آنکه فراغت و کاهلی دوست گیرد.
آسایش گه . [ ی ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) آسایش گاه .
تن آسایش . [ ت َ ی ِ ] (اِ مرکب ) راحت . استراحت . آسایش تن . آسودگی تن . تن آسائی : که تمکین اورنگ شاهی ازوست تن آسایش مرغ و ماهی ازوست . ح...
آسایش طلب . [ ی ِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) آسایش جوی .
سلب آسایش. (اسم مصدری) گرفتن آسایش، ایجاد مزاحمت نمودن. توضیح: در اینجا «سلب» به معانی زیر است (بنقل از لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به «سلب»): "...
آسایش طلبی . [ ی ِ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) آسایش جویی .
آسایش جویی . [ ی ِ جو ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آسایش جوی .
آسایش خواه . [ ی ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آسایش جوی .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.