اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

است

نویسه گردانی: ʼST
است . [ اِ ] (ع اِ) کون . دُبُر. بُن .(ربنجنی ). نشیمن . حلقه ٔ دبر. تهیگاه . نشستنگاه . نشست جای . رَمادَة. رَماعة. عجز. کفل . (برهان قاطع). سرین . (رشیدی ). مقعد. ام سوید. ام سویدا. (المرصع). محسّه . ستَه . محشه . حماء. خوارة. (منتهی الارب ). قراعة. ام الطنیخه . ام تسعین . ام الخبیص . ام جعر. ام خنور. ام ّخوار. ام ّخوران . ام ّدرز. ام ّوفر. ام ّسکین . ام عامر. (المرصع) (منتهی الارب ). ام عزمه . ام عزامه . ام عزیمة. ام عفان . (المرصع). ج ، اَستاء، آسات . (ربنجنی ) :
گفتی بنزد خواجه که آن غزنوی غر است
تا زآن سبب مرا ببری نزد خواجه آب
چون تو دروغ گفتی ، داد از طریق است
هم لفظ غزنوی بمصحف ترا جواب .

سنائی .


بفرق یلان چون تبرزین رسید
گذر کرد از است و بر زین رسید.

؟


|| است الدهر؛ از قدیم . همیشگی زمانه و اول آن : فعلت ذاک علی است الدهر؛ کردم این کار بر اول زمانه . مازال فلان علی است الدهر مجنوناً؛ ای لم یزل یعرف ُ بالجنون . کان ذلک علی است الدهر؛ همواره بود. || است الکلبة؛ سختی و بلا و امر منکر. لقیت منه است الکلبة؛ ناپسندی دیدم از وی . || است المتن ؛ صحراء. (منتهی الارب ). بیابان . || یابن استها؛ کنایه است از برگردانیدن پدرش مادر وی را از کاری . (منتهی الارب ). || باست فلان ؛ دشنامی است عرب را. || ترکته باست الارض ؛ گذاشتم او را محتاج و درویش . || ما لک است مع استک ؛ نیست ترا عون و مددکاری . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
است/ هست. هست یعنی وجود دارد. است، فعل ربط است. گرچه از گذشته تا کنون این دو واژه را به جای یکدیگر به کار برده و می‌برند، بهتر است در نوشتن فصیح، هر ی...
است اپلاست . [ اُ ت ِ اُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ اُسْت ِاُپلاست ها. بعضی مصنفین آنها را سلول عظمی نامیده اند. جزء مشخص استخوانند که هر جا استخوانی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
است ها. [ اُ س ِ ] (اِخ ) آلانان . رجوع به آس و اُسِت و ایران باستان ص 2458 ببعد شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
است مویز. [ اَ م َ ] (اِ مرکب ) آش جوی که از مویز سازند. (مؤید الفضلاء).
ژند و است . [ژَ دُ اُ ] (اِخ ) زند و اُست . زند و استا. زند و اوستا. اوستا کتاب مقدس زرتشتیان و ژند یا زند شرح آن است . رجوع به هر یک از این ...
هست یعنی وجود دارد. است فعل ربط است. گرچه از گذشته تا کنون این دو واژه را به جای یکدیگر به کار برده و می‌برند، بهتر است در نوشتن فصیح، هر یک را به جای...
خواهشمند است
است الکلب . [ اِ تُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) سختی . (مهذب الاسماء). رجوع به اِسْت شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.