استاخ . [ اُ ] (ص ) گستاخ . (برهان ) (جهانگیری ). بستاخ . (مؤید الفضلاء). اوستاخ . (آنندراج ). بی ادب و لجوج . (برهان ). بی پروا
: با کسی علم دین نگفت استاخ
زآنکه دل تنگ بود و علم فراخ .
سنائی .
تیر از گشاد چشم تو استاخ میرود
شاید که در حریم دل خصم محرم است .
سیف اسفرنگ .
|| محرم . یگانه . و رجوع به استاخی شود.