اسرار
نویسه گردانی:
ʼSRʼR
اسرار.[ اَ ] (اِ) قسمی بنگ . نوعی از حشیش و بنگ و چرس .
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
اسرار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سِرّ ۞ . رازها. (منتهی الارب ). نهانی ها. بنات الصدور. (المرصع). بنات الضمیر. (المرصع). رجوع به سِرّ شود : تو گوئی از ا...
اسرار. [ اِ ] (ع مص ) پوشیدن . (منتهی الارب ). پنهان کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). || ظاهر کردن .(منتهی الارب ). آ...
اسرار. [ اِ ] (ع اِ) ۞ بلغت مغربی اسم نبات بحری است . منبت او در آبهای ایستاده و سواحل دریا بخصوص دریای قلزم و ساحل جده است و در ابتد...
اسرار. [ اَ ] (اِخ ) تخلّص حاج ملاهادی سبزواری حکیم . سبزواری . رجوع به هادی (حاج ملا...) شود.
اسرار زمین . [ اَ رِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) نباتات . (مؤید الفضلاء). کنایه از رستنیها.
صاحب اسرار. [ح ِ اَ ] (ص مرکب ) رازدار. نگاهدار سِر : صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام .حافظ.
کاتب اسرار. [ ت ِ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاتب سر. رجوع به همین کلمه شود. || محرر.
این واژه عربی است و پارسی آن، واژه ی آستیش می باشد که از پهلوی آستیشن ساخته شده است
اثرار. [ اَ ] (ع اِ) به لغت اهل بادیه اسم انبرباریس ۞ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و در تذکره ٔ اولی الالباب داود ضریر انطاکی اثرار، امبریا...
اصرار. [ اِ ] (ع مص ) اصرار اسب و خر به گوشش ؛ راست کردن آنرا برای شنیدن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). راست کردن اسب گوش را تا بشنود...