اسل
نویسه گردانی:
ʼSL
اسل . [ اُ س ِ ] (اِخ )یکی از جزائر روسیه در بحر بالتیک در مدخل خلیج لیوونیا. طول آن 90 هزار و عرض 50 هزار گز. مرکز آن شهرک آرتسبورگ است . محصولات کتان و حبوبات . لیوونیائیهای باستانی این جزیره را از امکنه ٔ متبرکه میدانستند ووقتی متعلق بدانمارک ، و بعدها بسوئد تعلق یافت و سپس روسیه این سرزمین را بالیوونیا ضبط و تسخیر کرد.
واژه های همانند
۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
عسل . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَسَل .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عَسَل شود.
عسل . [ ع ُ س ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاسِل . (منتهی الارب ). مردان صالح . واحد آن عاسل و عَسول . (از اقرب الموارد). رجوع به عاسل شود. || ج ِ عَ...
عسل . [ ع ُس ْ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاسِل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاسل شود.
عسل . [ ع َ س َ ] (اِخ ) ابن ذَکوان عسکری ، مکنی به ابوعلی . محدث و از اهالی عسکر مکرم بود. وی از مازنی و ریاشی و داماد روایت دارد. و در ایا...
عسل . [ ع َ س َ ] (اِخ ) ابن سفیان . رجوع به ابوقره شود.
این واژه عربی است که در هزوارش های پهلوی آسل ãsel آمده است و جایگزین پارسی آن اینهاست: آگم ãgm (سنسکریت: ãgama)، بهو bahv (سنسکریت)، بنیم bonim (اوستا...
مهاد (mehâd) : اصل - پرنسیپ
meh (Major) + âd ( Suffix)
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه پهلوى آسِل Asel به معناى اول ، نخست ، ابتدا برداشته و معرب نموده و ساخته اند : أصل ، ...
اصل'asl معنی ۱. بن؛ پی؛ بنیاد. ۲. نژاد. ۳. قاعده و قانون. ۴. ریشه؛ ریشۀ درخت. ۵. (حقوق) هریک از مادههای قانون اساسی یا هر قانون دیگر. ۶. آنچه وجودش و...
عثل . [ ع َ ] (ع مص ) درست شدن دست شکسته بطور غیرمستوی . (اقرب الموارد).