اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اسلاح

نویسه گردانی: ʼSLAḤ
اسلاح . [ اِ ] (ع مص ) سرگین افکندن دواب . || فضله افکندن طائر. || ریستن آدمی . || بر حدث کردن داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || بسرگین انداختن داشتن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اصلاح . [ اِ ] (ع مص ) راست کردن عصا و چوب را به آتش . (منتهی الارب ). || بصلاح آوردن . (زوزنی ). بصلاح آوردن و نیکو کردن . (آنندراج ). نیک...
هر دگرگونی یا انجام دادن کاری برای بهبود چیزی یا رفتاری یا قانونی یا بازگرداندن آن به حالت نخستین پس از شناسایی خطاها یا عیوب یا انحراف. (https://www....
اصلاح جو. [ اِ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ اصلاح . اصلاح طلب . اصلاح خواه . خواهنده ٔ اصلاح . رجوع به اصلاح طلب شود.
اصلاح سر. [ اِ ح ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تراشیدن یا زدن و کوتاه کردن و پیراستن موی سر. رجوع به اصلاح و اصلاح کردن شود.
اصلاح طلب . [ اِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) جوینده و خواهنده ٔ اصلاح امور کشور. رفرمیست ۞ . خواهنده ٔ تغییرات اساسی در امور کشور بمنظوربهبود اوضاع . ج...
اصلاح شدن . [ اِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اصلاح گردیدن . بهبود یافتن . اصلاح پذیرفتن . اصلاح گشتن . به اصلاح آمدن . اصلاح یافتن . رجوع به اصلاح ...
اصلاح شدنی . [ اِ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) قابل اصلاح . امری که اصلاح آن امکان پذیر بود. کسی که قابل اصلاح باشد.
اصلاح خواه . [ اِ خوا / خا ] (نف مرکب ) خواهنده ٔ اصلاح . اصلاح طلب . اصلاح جو. و رجوع به اصلاح طلب شود.
اصلاح پذیر. [ اِ پ َ ] (نف مرکب ) قبول کننده ٔ اصلاح . (آنندراج ). هر چیز قابل اصلاح و مرمت و چاره پذیر. (ناظم الاطباء) : از سخن حال خرابم نشد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.