اسلاح
نویسه گردانی:
ʼSLAḤ
اسلاح . [ اِ ] (ع مص ) سرگین افکندن دواب . || فضله افکندن طائر. || ریستن آدمی . || بر حدث کردن داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || بسرگین انداختن داشتن .
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
حک و اصلاح . [ ح َک ْ ک ُ اِ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) حذف و تغییر کلمه یا کلماتی در عبارت که با آن حذف و تغییر، عبارت شیواتر و رساتر گرد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اصلاح دادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) آشتی دادن . (ناظم الاطباء). صلح دادن دو کس را. میان دو تن صلح و صفا برقرار کردن . التیام دادن .
اصلاح صورت . [ اِ ح ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تراشیدن یا کوتاه کردن و پیراستن موی ریش و سبیل . رجوع به اصلاح و اصلاح کردن شود.
اصلاح کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مرمت کردن و تعمیر نمودن . (ناظم الاطباء). اشداء. تعمیر کردن بنا. هید. تهیید. (منتهی الارب ). || جامه ٔ ک...
شصت . [ ش َ ] (اِ) شست . قلاب ماهیگیری . (از ناظم الاطباء). شست . شص . دام ماهی . دام ماهیگیری . تور ماهیگیری . (یادداشت مؤلف ) : بحر فتادهام چو ماه...
منخرین . [ م ِ خ َ رَ ] (ع اِ) هردو سوراخ بینی . (غیاث ) (آنندراج ) تثنیه ٔ منخر. دو سوراخ بینی. (یادداشت مرحوم دهخدا): آب اصل[بیخ] سلق [چغندر] ۞ چون ...
اصلاح ناپذیر. [ اِ پ َ ] (نف مرکب ) مقابل اصلاح پذیر. کاری که اصلاح آن میسر نباشد یا کسی که به اصلاح نگراید. اصلاح ناشدنی .
اصلاح ناشدنی .[ اِ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) غیرقابل اصلاح . اصلاح ناپذیر.
اصلاح نمودن . [ اِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اصلاح کردن . اعباش . (منتهی الارب ). رجوع به اصلاح کردن شود.