اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی سِمال یا سَمّال . وی و برادر او ابراهیم پسران ابوبکر محمدبن الربیع ابی السمال سمعان بن هُبَیرةبن مساحق بن بُحَیربن عمیربن اسامةبن نصربن قُعَین بن حرث بن ثعلبة دَوْدان بن اسدبن خزیمه اند. نجاشی نسب او را چنین آورده ، و متأخرین مانند صاحب وجیزة و بلغة و مشترکات طریحی و مشترکات کاظمی و خلاصة گویند اگرچه او واقفی مذهب است لیکن موثق است . شیخ طوسی در رجال خود او را در شمار اصحاب کاظم (ع ) آورده ، و او و برادرش را واقفی خوانده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 10: عنوان ابراهیم بن ابی بکر محمد، و ص 12: ابراهیم بن ابی سمال ، و ص 129: اسماعیل بن ابی سمال ).
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) ابن نزاربن مستنصر. که حسن صباح او را به ایران آورد. رجوع بتاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 522 شود.
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن نشیط مکنی به ابوعلی . محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نصربن احمد. امیر نصر درایام دولت و اقبال منصب ولایت عهد به پسر بزرگ خود اسماعیل تفویض کرد اما اسماعیل پیش از ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نظام المل» ابرقوهی قاضی . او راست : کتاب تعبیر سلطانی که بنام ابوالفوارس شاه شجاع در سال 763 هَ . ق . مرتب بحروف ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نوبخت . رجوع به اسماعیل بن ابی سهل بن نوبخت و ابن خلّکان چ تهران ج 1 ص 147 س 28 و عیون الاخبار ج 3 ص 248 س ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نوح (ثانی ) سامانی مکنی به ابوابراهیم و ملقب به منتصر. وی برادر عبدالمل» سلطان اخیر از آل سامانست . ایل»خان بسا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نیکروز. وی جد قاضی مجدالدین اسماعیل است . (تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ج 1 حاشیه ٔ ص 76).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن وردان مکنی به ابوعمر. محدث است . رجوع به المصاحف ص 175 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن ابی الرضاء موصلی مکنی به ابوالمجد.او راست : غایةالوسائل الی معرفة الاوائل . و مزیل الارتیاب عن مشیمةالانت...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن جمیع ملقب به موفق الدین . او راست : کتاب ارشاد لمصالح الانفس و الاجساد.