اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ )ابن احمدبن سعید معروف به ابن الاثیر حلبی شافعی و ملقب به عمادالدین . او راست : عبرة اولی الابصار فی ملوک الامصار در دو مجلد، در این کتاب بذکر ملوک و خلفاء بلاد اقتصار کرده ولی وفیات را نیاورده است . احکام الاحکام فی شرح احادیث سیدالانام . کنز البلاغة، شرحی نیکو بر قصیده ٔ ابن عبدون و اسماعیل ذیلی نیز بر آن افزوده است . وی بسال 699 هَ . ق . درگذشت . (کشف الظنون ).
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی زیاد سَکونی ۞ شعیری . شیخ طوسی اورا در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: همان اسماعیل بن مسلم کوفی است . و...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی زیاد سُلَّمی کوفی . شیخ طوسی او را در شمار اصحاب صادق (ع ) آورده ، لیکن او را اسماعیل بن زیاد خوانده است ، ولی...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی زید الابوی . مافروخی وی را در شمار متقدمین اهل ادب اصفهان یاد میکند. (محاسن اصفهان چ طهران ص 32).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی سارة.وحید بهبهانی محمد باقر در تعلیقه ٔ رجالیه ٔ خود روایتی از کتاب کافی از او استخراج کرده گوید: گویا او برادر...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی سعد تونی الصوفی ، از مردم تون خراسان . وی از نصراﷲ خشنامی روایت دارد و عمربن احمد العلیمی از وی روایت کند. ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی سِمال یا سَمّال . وی و برادر او ابراهیم پسران ابوبکر محمدبن الربیع ابی السمال سمعان بن هُبَیرةبن مساحق بن ب...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی سهل بن نوبخت . وی مشهورترین ِ پسران ابوسهل است که اخبار او با ابونواس مشهور شده و این شاعر تیززبان او را هج...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی صالح کرمانی ، مکنی به ابوسعد مؤدن . او راست : کتاب اربعین .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی صباح . رجوع به اسماعیل بن صباح شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی طاهربن عبدالرحیم . مافروخی قطعه ای عربی از او در وصف اصفهان آورده است . (محاسن اصفهان چ سیدجلال طهرانی ص 1...