اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین بن زنجویه رازی بصری مکنی به ابوسعد. سمّان حافظ متقن معتزلی . وی شیخ معتزله و عالم و محدث ایشان در عصر خویش است . وفات وی بسال 445 هَ. ق . بود. او راست «الموافقة بین اهل البیت و الصحابة و ما رواه کل فریق فی حق الاَّخر». (اعلام زرکلی ج 1 ص 108). حاجی خلیفه کنیه ٔ او را ابوسعد یا ابوسعید نوشته و گوید کتاب الموافقه ٔ او را جاراﷲ محمود زمخشری با حذف اسانید و تکرار مختصر کرده است . (کشف الظنون در: الموافقة). و رجوع بروضات الجنات ص 31 س 27 شود.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۲.۷۸ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) اصل آن اسمئیل و بمعنی اژدهاست . شهریست در خطه ٔ بسارابیا، در انتهای جنوب غربی روسیه ، در 190هزارگزی جنوب کیشه نیف ، ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام منصور باﷲ و ظافر باﷲ دو خلیفه ٔ فاطمی است . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع بمنصور باﷲ و ظافر باﷲ شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن آدم بن عبداﷲبن سعد اشعری . نجاشی در رجال خود گوید: از وجوه قمیان و ثقت بود. او راست کتابی ، و آنرا علی بن احمد از...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابان . نجاشی کتاب «المؤمن والکافر» او را روایت کرده است . شیخ طوسی در کتاب رجال ، اسماعیل بن ابان حناط را در ش...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابان غنوی . امام بیهقی بوسایطی از او و او بوسایطی از رسول اکرم (ص ) روایت کرده که آن حضرت فرمود: لاتسبّوا الد...
اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) ابن ابان لاحقی . وی برادر محمدبن ابان لاحقی است . (عیون الاخبار چ مصر جزء 1 ص 42 و جزء 7 ص 108).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابان وراق . در مختصر ذهبی گوید: وی از مسعر و دیگران روایت کند و بخاری و ابوحاتم از او روایت کنند. وی بسال 216 هَ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . در کافی باب الدعاء للاخوان روایتی از محمدبن سلیمان از این اسماعیل و او از جعفربن محمدبن تمیمی از حسین...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . محدث است . رجوع بنقودالعربیة و علم النمیات چ قاهره 1939م . ص 16 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ )ابن ابراهیم بن بزه . در ایضاح الاشتباه علامه «بَزه »، در برخی نسخ نجاشی «بَزّ»، بی هاء و بقول شهید ثانی «بَزّه » و بق...