اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [اِ ] (اِخ ) ابن عماربن عیینةبن الطفیل الاسدی . یکی از مشاهیر شعرای عرب . وی دولت اموی و عباسی را درک کرده و در کوفه نزول کرد و بمدّاحی و هجاء و عیش و عشرت و ساز و آواز مایل و شیفته بود. او دوستی صادق موسوم به ابن رامین در کوفه داشته که خانه ٔ وی بکثرت کنیزان خوش آواز ممتاز بود و از این رو شاعر از آن جا دل کندن نمیخواست زیرا لعبتی ربیحه نام که مغنیه و از کنیزان عرب بود دل از وی ربوده بود. امیر کوفه وی را متهم به تبعیت از شراة (فرقه ای از خوارج ) کرد و گفت که آنان در منزل او اجتماع کنند و وی از دعاة مختار باشد، پس او را بزندان افکند و بعدها حکم بن صلت او را آزاد کرد. وی هَجّائی تندزبان بود. رجوع به اعلام زرکلی (در کلمه ٔ ابن عمار) و قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۴ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) اصل آن اسمئیل و بمعنی اژدهاست . شهریست در خطه ٔ بسارابیا، در انتهای جنوب غربی روسیه ، در 190هزارگزی جنوب کیشه نیف ، ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) نام منصور باﷲ و ظافر باﷲ دو خلیفه ٔ فاطمی است . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع بمنصور باﷲ و ظافر باﷲ شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن آدم بن عبداﷲبن سعد اشعری . نجاشی در رجال خود گوید: از وجوه قمیان و ثقت بود. او راست کتابی ، و آنرا علی بن احمد از...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابان . نجاشی کتاب «المؤمن والکافر» او را روایت کرده است . شیخ طوسی در کتاب رجال ، اسماعیل بن ابان حناط را در ش...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابان غنوی . امام بیهقی بوسایطی از او و او بوسایطی از رسول اکرم (ص ) روایت کرده که آن حضرت فرمود: لاتسبّوا الد...
اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) ابن ابان لاحقی . وی برادر محمدبن ابان لاحقی است . (عیون الاخبار چ مصر جزء 1 ص 42 و جزء 7 ص 108).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابان وراق . در مختصر ذهبی گوید: وی از مسعر و دیگران روایت کند و بخاری و ابوحاتم از او روایت کنند. وی بسال 216 هَ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . در کافی باب الدعاء للاخوان روایتی از محمدبن سلیمان از این اسماعیل و او از جعفربن محمدبن تمیمی از حسین...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . محدث است . رجوع بنقودالعربیة و علم النمیات چ قاهره 1939م . ص 16 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ )ابن ابراهیم بن بزه . در ایضاح الاشتباه علامه «بَزه »، در برخی نسخ نجاشی «بَزّ»، بی هاء و بقول شهید ثانی «بَزّه » و بق...