اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [اِ ] (اِخ ) ابن عماربن عیینةبن الطفیل الاسدی . یکی از مشاهیر شعرای عرب . وی دولت اموی و عباسی را درک کرده و در کوفه نزول کرد و بمدّاحی و هجاء و عیش و عشرت و ساز و آواز مایل و شیفته بود. او دوستی صادق موسوم به ابن رامین در کوفه داشته که خانه ٔ وی بکثرت کنیزان خوش آواز ممتاز بود و از این رو شاعر از آن جا دل کندن نمیخواست زیرا لعبتی ربیحه نام که مغنیه و از کنیزان عرب بود دل از وی ربوده بود. امیر کوفه وی را متهم به تبعیت از شراة (فرقه ای از خوارج ) کرد و گفت که آنان در منزل او اجتماع کنند و وی از دعاة مختار باشد، پس او را بزندان افکند و بعدها حکم بن صلت او را آزاد کرد. وی هَجّائی تندزبان بود. رجوع به اعلام زرکلی (در کلمه ٔ ابن عمار) و قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۳ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الوقار، مکنی به ابوالفضل . اصل او از معره است و در دمشق اقامت گزید و ببغداد سفر کرد و نزد افاضل اطباء آن شهر...
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن ابی اویس ، مکنی به ابوعبداﷲ. رجوع بعیون الانباء ج 2 ص 220 و عیون الاخبار جزء 7 ص 85 شود.
اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) ابن ابی بکر. رجوع باسماعیل بن المقری شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی بکر محمدبن الربیعبن ابی سمال . رجوع به اسماعیل بن ابی سمال شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی حُکَیم ، مولی زبیر. یکی از کتّاب عمربن عبدالعزیز خلیفه ٔ اموی . رجوع بکتاب الوزراء و الکتّاب ص 33 و فهرست کتا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی حنیفة. جهشیاری بوسایطی ازو نقل کند. (کتاب الوزراء و الکتّاب ص 207).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی خالد سعد الکوفی تابعی است . و بکوفه درگذشت در سنه ٔ ست و اربعین (46 هَ . ق .).(تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 244)...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی خالد. شیخ طوسی در رجال خود وی را از اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: نام او محمدبن مهاجربن عبید ازدی کوفی است ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی خلد. شیخ طوسی او را درعداد اصحاب باقر شمرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 127).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی زیاد. او راست : کتاب تفسیر قرآن ، کتاب ناسخ القرآن و منسوخه . (ابن الندیم ).