اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [اِ ] (اِخ ) ابن عماربن عیینةبن الطفیل الاسدی . یکی از مشاهیر شعرای عرب . وی دولت اموی و عباسی را درک کرده و در کوفه نزول کرد و بمدّاحی و هجاء و عیش و عشرت و ساز و آواز مایل و شیفته بود. او دوستی صادق موسوم به ابن رامین در کوفه داشته که خانه ٔ وی بکثرت کنیزان خوش آواز ممتاز بود و از این رو شاعر از آن جا دل کندن نمیخواست زیرا لعبتی ربیحه نام که مغنیه و از کنیزان عرب بود دل از وی ربوده بود. امیر کوفه وی را متهم به تبعیت از شراة (فرقه ای از خوارج ) کرد و گفت که آنان در منزل او اجتماع کنند و وی از دعاة مختار باشد، پس او را بزندان افکند و بعدها حکم بن صلت او را آزاد کرد. وی هَجّائی تندزبان بود. رجوع به اعلام زرکلی (در کلمه ٔ ابن عمار) و قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۳.۶۱ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) فرفور. متوفی بسال 757 هَ . ق .وی اسماعیل بن ابراهیم حلبی معروف به ابن فرفور و ملقب به عمادالدین است . او بخدمات د...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) قالی . رجوع به اسماعیل بن قاسم بن عیذون ... و روضات الجنات ص 103 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) قراطیسی ، مملوک . او را نود ورقه شعر است . (ابن الندیم ). و از اشعار اوست درباره ٔ فضل بن الربیع:لئن اخطأت فی مدحَ-ک م...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) قره کمال . رجوع به اسماعیل قره مانی شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) قره مانی ملقب به مولی کمال الدین و معروف به قره کمال . او راست : حاشیه بر شرح عقایدالنسفی و آن حاشیه بر حاشیه ٔ خی...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) قصری . وی از اصحاب شیخ ابوالنجیب سهروردی است . شیخ نجم الدین به صحبت وی رسیده است و خرقه ٔ اصل از دست وی پوشیده ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) قصری ملقب به کهف الدین . پدر او عمر نام داشت و او پدر شیخ صدرالدین عبداللطیف شیخ طریقت مولانا معین الدین احمدبن اب...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) قَصیر. رجوع به اسماعیل بن ابراهیم بن بزه شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) قلی خان . یکی از امرای ترکمانان که در محاربه با شاهزاده حمزه میرزا در سنه ٔ 990 هَ .ق . در دوفرسنگی سلطانیه شرکت داشت...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) قنبره . رجوع به اسماعیل بن محمد قمی قنبرة شود.