اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [اِ ] (اِخ ) ابن عماربن عیینةبن الطفیل الاسدی . یکی از مشاهیر شعرای عرب . وی دولت اموی و عباسی را درک کرده و در کوفه نزول کرد و بمدّاحی و هجاء و عیش و عشرت و ساز و آواز مایل و شیفته بود. او دوستی صادق موسوم به ابن رامین در کوفه داشته که خانه ٔ وی بکثرت کنیزان خوش آواز ممتاز بود و از این رو شاعر از آن جا دل کندن نمیخواست زیرا لعبتی ربیحه نام که مغنیه و از کنیزان عرب بود دل از وی ربوده بود. امیر کوفه وی را متهم به تبعیت از شراة (فرقه ای از خوارج ) کرد و گفت که آنان در منزل او اجتماع کنند و وی از دعاة مختار باشد، پس او را بزندان افکند و بعدها حکم بن صلت او را آزاد کرد. وی هَجّائی تندزبان بود. رجوع به اعلام زرکلی (در کلمه ٔ ابن عمار) و قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۸ ثانیه
اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) مکی . محدث است . رجوع به مصاحف ص 185 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ملک الصالح . رجوع به ملک الصالح شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) منتصر مکنی به ابوابراهیم . رجوع به اسماعیل بن نوح شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) منصور. رجوع به منصور، ابوطاهر، اسماعیل شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (افندی ) منصور. فارغ التحصیل از مدرسةالمعلمین الناصریة و مدرس مدارس امیریه ٔ مصر. او راست : النماذج التطبیقیةللدروس النح...
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) منصوربن القائم بن المهدی صاحب افریقیة. بروز مرگ پدر او با وی بیعت کردند و او بلیغ و فصیح بود و خطبه ها به ارتجال کردی...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) مولوی (شیخ ...). او راست : زبدةالفحوص .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (شاه ) میرزا ابوتراب .کریمخان زند با علیمردان خان بختیاری متفق گردید و در سال 1164 هَ . ق . ابوالفتح خان بختیاری حاکم ...
اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) نبی . رجوع به اسماعیل بن ابراهیم (ع ) شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) هاشمی عباسی . رجوع به اسماعیل بن یسار هاشمی شود.