اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) فرفور. متوفی بسال 757 هَ . ق .وی اسماعیل بن ابراهیم حلبی معروف به ابن فرفور و ملقب به عمادالدین است . او بخدمات دولت پرداخت و نزد تنگز نائب شام تقدّم یافت ، در دمشق و حلب املاک بدست کرد و مباشر توقیع دست و نظارت خاصه ٔ دمشق گردید و به حساب معرفت و به خیر و دین و ایثار علقه داشت و در صفر 757 هَ . ق . درگذشت . (تاریخ حلب ج 5 صص 24-25).
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن صالح فلجی عراقی مولد، جزائری مسکن . محدث است . رجوع بروضات الجنات ص 377 س 2-3 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲبن عباس . عم ابوالعباس سفاح اولین خلیفه ٔ عباسی است . در تاریخ 132 هَ . ق . در اثر تعقیب مروان حماد...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن طیب بن محمدبن علی عنبری مکنی به ابوالعباس (شیخ رئیس وزیر). منشاء و مولد او قصبه ٔ سبزوار بوده است ، و ا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن علی دعبل خزاعی . محدث است . رجوع بروضات الجنات ص 278 س 1 و 2 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی بن محمودبن عمربن شاهنشاه بن ایوب . رجوع به ابوالفداء و ایران باستان ج 1 ص 105 و اسماعیل بن علی بن شاهنشاه ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی ایوبی . رجوع به ابوالفداء اسماعیل بن علی شود.
اسماعیل . [اِ ] (اِخ ) ابن علی حنبلی بغدادی . فقیه حنابله و مقدم ایشان در بغداد بود. (روضات الجنات ص 54 س 3-4).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی خضیری . از مردم اعمال دجیل و از ناحیه ٔ نهر تاب . وی فاضلی متمیز و سخنگویی بلیغ و بارع بود و او را در فن بلا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی خطیبی . او راست : کتاب تاریخ .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن علی عباسی . رجوع به اسماعیل بن علی بن عبداﷲ عباس و البیان و التبیین چ حسن السندوبی ج 1 ص 210 شود.