اسماعیل
نویسه گردانی:
ʼSMAʽYL
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) یاقوتی ملقب به قطب الدین خال برکیارق سلجوقی . ترکان خاتون امیر قطب الدین اسماعیل یاقوتی را که خال برکیارق بود بفریفت و وعده داد که زن او شود و او را بر جنگ برکیارق تحریص کرد و ایشانرا در حدود کرخ سنه ٔ ست و ثمانین و اربعمائة (486 هَ . ق .) جنگ افتاد. بر کیارق مظفر شد. اسماعیل یاقوتی اسیر گشت و در رمضان سال مذکور کشته شد. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 450). و رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 2 جزو4 ص 181 شود.
واژه های همانند
۷۱۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۵ ثانیه
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نجید مکنی به ابوعمرو. وی از بزرگان عرفا و فضلای مائه ٔچهارم هجریه و از طبقه ٔ خامسه و نسبش بدین شرح است :ابوعم...
اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) ابن نزاربن مستنصر. که حسن صباح او را به ایران آورد. رجوع بتاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 522 شود.
اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن نشیط مکنی به ابوعلی . محدث است .
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نصربن احمد. امیر نصر درایام دولت و اقبال منصب ولایت عهد به پسر بزرگ خود اسماعیل تفویض کرد اما اسماعیل پیش از ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نظام المل» ابرقوهی قاضی . او راست : کتاب تعبیر سلطانی که بنام ابوالفوارس شاه شجاع در سال 763 هَ . ق . مرتب بحروف ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نوبخت . رجوع به اسماعیل بن ابی سهل بن نوبخت و ابن خلّکان چ تهران ج 1 ص 147 س 28 و عیون الاخبار ج 3 ص 248 س ...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نوح (ثانی ) سامانی مکنی به ابوابراهیم و ملقب به منتصر. وی برادر عبدالمل» سلطان اخیر از آل سامانست . ایل»خان بسا...
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نیکروز. وی جد قاضی مجدالدین اسماعیل است . (تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ج 1 حاشیه ٔ ص 76).
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن وردان مکنی به ابوعمر. محدث است . رجوع به المصاحف ص 175 شود.
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن هبةاﷲبن ابی الرضاء موصلی مکنی به ابوالمجد.او راست : غایةالوسائل الی معرفة الاوائل . و مزیل الارتیاب عن مشیمةالانت...