اسناد. [ اِ ] (ع مص ) نسبت کردن به . بازخواندن به . بستن به
: مدار باکرمش بیم از گنه مخلص
دگر به خویشتن اسناد این گناه مده .
مخلص کاشی .
|| منسوب کردن حدیث به کسی . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). برداشتن سخن به گوینده ٔ وی . (منتهی الارب ). پیوستن گفته به گوینده . ج ، اسانید. حدیث کردن با کسی . (زوزنی ). || بکوه برآمدن . برآمدن بر (کوه ): اسند فی الجبل . (منتهی الارب ). || بکوه برداشتن کسی یا چیزی را. برداشتن چیزی بر (کوه ). اسنده فی الجبل . (منتهی الارب ). || پشت به کسی واگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پشت به کسی بازگذاشتن . پشت به چیزی دادن . تکیه دادن چیزی را به چیزی . (غیاث ) اسنده الیه . (منتهی الارب ). || نسبت و تعلق یکی از دو کلمه به دیگری باشد.منسوب را مسند و منسوب الیه را مسندالیه گویند. و اسناد حالتی است بین دو کلمه یا بین مدلول دو کلمه خواه کلمه ٔ حقیقیة باشد و خواه حکمیة و بهتر است که در تعریف آن گفته شود: اسناد، ضم کلمه یا جاری مجرای کلمه است به دیگری یا ضم یکی از دو جمله است به دیگری . و اسناد یا اصلی است که آنرا تام نیز نامند و عبارتست از آنکه لفظ برای وی موضوع بوده باشد و اسناد بالذات از آن مفهوم شود مانند: «ضرب زید» که برای افادت نسبت ضرب بزید وضع شده و این اسناد بالذات از آن فهمیده شود و تعرض به طرفین فقط بدان جهت است که نسبت بدانها متوقف میباشد. و یا غیراصلی است که آنرا غیرتام نیز گویند و آن عبارت از نسبتی است که بالذات از لفظ فهمیده نشود بلکه فهم آن بالتبع باشد چون : «غلام زید» که مقصود از آن افادت ذات است نه افادت اسناد و همچنین است در جمیع اسناد مرکبات توصیفیة و اسناد صفات به فاعل اوصاف و نیز اسناد مصدر به فاعل آن . و اسناد اسم فاعل و اسم مفعول و صفت مشبهه و اسم تفضیل وظرف را اسناد غیراصلی شمرده اند و اسناد اصلی را اسناد فعل ، یا فعل در صورت اسم است مانند صفت واقع بعد از حرف نفی یا استفهام . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). ورجوع به نسبت شود. || (اصطلاح معانی ) الاسناد، نسبة احدالجزئین الی الاَّخر اعم من ان یفید المخاطب فائدة یصح السکوت علیها او لا. (تعریفات جرجانی ). || اصطلاحی است در سند که اصحاب مناظره برای تقویت منع آرند. رجوع به سند... شود. || (اصطلاح نحو) مراد نحویان از آنک گویند: عامل در مبتدا و خبر معنوی باشد نه لفظی ، و آن معنی اسناد است . (اساس الاقتباس خواجه نصیر طوسی ص
65).
الاسنادفی عرف النحاة عبارة عن ضم احدی الکلمتین الی الاخری علی وجه الافادة التامة ای علی وجه یحسن السکوت علیه . و فی اللغة اضافة الشی ٔ الی الشی ٔ. (تعریفات ). || (اصطلاح حدیث ) اسناد طریق موصل است به متن حدیث . در نزد محدثین ، اسناد، رفع حدیث است تا قائل او. (نفایس الفنون : علم حدیث ) (تاج العروس )
: مبدعست و تابع استاد نی
مسند جمله ورا اسناد نی .
مولوی .
رجوع به حدیث شود. || اسناد (علم ...) و یسمی باصول الحدیث ایضاً. و هو علم باصول تعرف بها احوال حدیث رسول اﷲ (ص ) من حیث صحةالنقل و ضعفه و التحمل و الاداء. کذا فی الجواهر و فی شرح النخبة هو علم یبحث فیه عن صحةالحدیث و ضعفه لیعمل به او یترک من حیث صفات الرجال و صیغالاداء - انتهی . فموضوعه الحدیث بالحیثیة المذکورة. (کشاف اصطلاحات الفنون ).