اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اشتر

نویسه گردانی: ʼŠTR
اشتر. [ اَ ت َ ] (اِخ ) لقب مالک بن حارث نخعی شاعر تابعی از خواص اصحاب علی بن ابیطالب علیه السلام ، که با مصعب بن زبیر کشته شد. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). در بعض جنگها شمشیری به پلک چشم او رسیده بود و تحقیق آن است که در اصل خلقت موی مژگان بالای اوگردیده بود. (آنندراج ). و رجوع به اشتر نخعی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
شتر، که در فارسی اُشتُر نیز گفته می‌شود جانوری نشخوارکننده از راستهٔ جفت‌سم‌سانان و از خانوادهٔ شتران است که دارای توده چربی مشخصی به‌نام «کوهان» در پ...
چال اشتر. [اُت ُ ] (اِخ ) نام قریه ای است در چهارمحال اصفهان .
حصن اشتر. [ ح ِ ن ِ اِ ت ِ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 120).
اشتر صالح . [ اُ ت ُ رِ ل ِ ] (اِخ ) شترصالح . ناقه ٔ صالح . اشتری بوده است که حضرت صالح پیغمبر، بمعجزه و امر خدا از میان کوه بیرون آورده . ...
اشتر علوی . [ اَ ت َ رِ ع َ ل َ ] (اِخ ) متوفی بسال 151 هَ . ق . / 768 م .). عبداﷲبن محمدبن عبداﷲبن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع ). از سا...
اشتر کشتن . [ اُ ت ُ ک ُ ت َ ] (مص مرکب ) اجزار. (تاج المصادر بیهقی ). نحر. (دهار). جزر: اِنقاع ؛ اشتر کشتن از بهر مهمانی . (تاج المصادر بیهقی ).
اشتر ماده . [ اُ ت ُ رِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ناقه . (دهار) (منتهی الارب ).
اشتر نخعی . [ اَ ت َ رِ ن َ خ َ ] (اِخ ) زرکلی آرد: اشتر نخعی متوفی بسال 37 هَ . ق . / 657 م . مالک بن حارث بن عبدیغوث نخعی معروف به اشتر یکی...
اشتر بختی . [ اُ ت ُ رِ ب ُ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشتر خراسانی : از من عجب میکردند که یا بنت ذویب ، این نه آن خر است که با ما براه می آ...
اشتر جلال . [ اُ ت ُ رِ ج ُل ْ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشتر نجاست کش ، و جُلاّل ، مرغ گه خوار را گویند. (آنندراج ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.