اشک
نویسه گردانی:
ʼŠK
اشک . [ اَ ](اِخ ) سوم یا اردوان اول . پس از پدر بتخت نشست (214ق . م .) و نخست به ماد تاخت و همدان را گرفت و با قشون نیرومندی که داشت پس از تصرف ماد، کلده و بین النهرین قدیم را مورد تهدید قرار داد. با آن تیوخوس مدتهانبرد کرد و سرانجام بین اردوان و پادشاه مزبور، عقداتحاد تعرضی و دفاعی بسته شد. باری اردوان یا اشک سوم در حوالی 196 ق . م . درگذشت و سلطنت او از 214 تا 196 ق . م . بود. (از ایران باستان ). و رجوع به صص 2209 - 2212 همان کتاب و اردوان در همین لغت نامه شود.
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اشک . [ اَ ] (اِخ ) بیست وهشتم یا بلاش پنجم یا اردوان پنجم . پس از مرگ بلاش چهارم دو پسر او بلاش و اردوان مدعی سلطنت شدند. و آنچه بنظر میر...
اشک . [ اِ ] (اِخ ) مولوی هادی علی . از شاعران و عالمان متأخر لکهنوی هندوستان بود. اشعار و حواشی عربی و فارسی از وی بیادگار ماند و بسال 1271...
اشک . [ اَ ] (اِخ ) نام کوهی در غور. مرحوم قزوینی در حواشی لباب الالباب بنقل از طبقات ناصری آرد: تمران ولایتی است از غور در شعاب کوه اشک...
خط اشک . [ خ َطْ طِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام خط پنجم است از جام جمشید و آنرا خط خطر گویند. (برهان قاطع).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اشک آل . [ اَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ).
اشک آور. [ اَ وَ ] (نف مرکب ) ماده یا حالتی که سبب گریه و اشک ریزی شود.- گاز اشک آور ؛ ۞ گازیست که در جنگها یا اعتصابات داخلی بکار برند....
اشک آلود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) چشم گریان . چشم اشکبار. (ناظم الاطباء).
اشک تاک . [ اَ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک دختر تاک . کنایه از شراب انگور : به اشک تاک بشویند زخمهای مراکه شیشه برسر من خشکی خمار ...
اشک تلخ . [ اَ ک ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک چشم . (برهان ). || آب چشم که از گریه واندوه زاید. کذا فی الادات و القنیة. (مؤیدالفضلا...