اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اشک

نویسه گردانی: ʼŠK
اشک . [ اَ ] (اِخ ) سیزدهم یا ارد اول . پس از برادر بتخت سلطنت تمام ایران نشست . برخی تاریخ جلوس او را 56 ق . م . و برخی 55 ق . م . نوشته اند ولی بظن قوی سال دوم صحیح تر است . وی نخستین شاه ایران بود که در زمان سلطنتش دولت ایران مجبور گردید با دولت روم دلیرانه پنجه نرم کند ۞ . زمان سلطنت وی مهمترین قسمت دوره ٔ پارتی تاریخ ایران است . در این دوران جنگ حران روی داد و هم در این روزگار جنگ تعرضی و حمله ٔ دولت پارت بطرف مغرب وقوع یافت و اگرچه در بادی امر پارتی ها پیشرفتهای سریعکردند ولی بعد این جنگ را باختند. دو جنگ مزبور این مسئله را که حدود دو دولتی که عالم آن روز را در حیطه ٔ اقتدار خود داشتند کجا باید باشد، حل کرد و رود فرات را حد فاصل قرار داد. در حقیقت این دو جنگ خبر داد که نتیجه ٔ روابط دولت ایران و روم با یکدیگر و اوضاع و احوالی که از این روابط حاصل خواهد شد چه خواهد بود. به روم گفته شد:: در کنار فرات بایست زیرا از عهده ٔ ایران پارتی برنیائی . و به ایران پارتی : تو هم بایست ، چه به حدود ایران هخامنش از طرف مغرب نرسی . سلطنت ارد یا اشک سیزدهم از 56 تا 37 ق . م . بود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اشک لعلی . [ اَ ک ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ). و رجوع به اشک پیازی و اشک جگرگون و اشک حنائی و اشک خون آلوده و اش...
اشک رستن . [ اَ رُ ت َ ] (مص مرکب ) اشک ریختن . گریستن : ز چشم شمع اشک گرم رویدکه آتش از پر پروانه شوید.زلالی (از آنندراج ).
اشک روان . [ اَ ک ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک جاری . دمع منسحق . (منتهی الارب ).
اشک کباب . [ اَ ک ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رطوبتی که از کباب بر سر آتش بریزد : چکید اشک کباب و نغمه سر کردلب خشکی بخون از دیده تر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اشک تمساح. هر ابرازی از عواطفِ دروغین را گویند که برای تأثیر گذاری بر دیگران در جهت جلب اعتماد آنها و سوء استفادهٌ متعاقبِ این اعتماد بکار رود. رجوع ش...
اشک داود. [ اَک ِ وو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مهره ای باشد سرخ بغایت شفاف . از شرح تحفةالعراقین . (غیاث ) (آنندراج ).
اشک خونی . [ اَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک خونین . اشک سرخ . و رجوع به اشک پیازی و اشک جگرگون و اشک حنائی و اشک خون آلوده و اشک ...
اشک دروغ . [ اَ ک ِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک ساخته : چراغ کذب را کافروزدش زن بجز اشک دروغش نیست روغن .زلالی (از آنندراج )...
اشک ریزان . [ اَ ] (نف مرکب ) چشمی که اشک بسیار می افشاند. (ناظم الاطباء) : همه منکوب و پریشان و منخوب و اشکریزان و حیران . (ترجمه ٔ تاریخ ی...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۱ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.