اشک
نویسه گردانی:
ʼŠK
اشک . [ اَ ] (اِخ ) پانزدهم یا فرهادک . پس از پدرکشی با مادرش موزا بتخت نشست . در سکه هایش صورت وی و مادرش هر دو دیده میشود. از سکه های مزبور چنین استنباط میشود که سلطنت او از 2 ق . م . تا 4 م . بود و مورخان هم غالباً همین سنوات را یاد کرده اند. پارتیها از فرهادک ناراضی بودند و یکی از جهات نارضامندی مزبور این بود که از ارمنستان صرف نظر کرد، در صورتی که از زمان مهرداد دوم دولت پارت نظر خاصی به این کشور داشت و میخواست آن را مانند سنگری در جلو روم در تحت نفوذ خودنگاه دارد. باری بجهات گوناگون وضع فرهادک در ایران مشکل شد و سرانجام شورشی برضد وی روی داد و پس از زدوخورد مختصری او را از سلطنت خلع کردند و کشتند. وی روی هم رفته پادشاهی نالایق و شخصاً عنصری فاسد بود. از لحاظ سیاست هم نخستین شاه این دوره ٔ تاریخ بود که در برابر رومیها از ابهت دولت پارت کاست و از مسئله ٔ ارمنستان نیز صرف نظر کرد. واقعه ٔ مهم زمان او تولد عیسی علیه السلام بود. (از تاریخ ایران باستان صص 2378 - 2291). و رجوع به صفحات مزبور و فرهادک شود.
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
اشک یتیمی . [ اَ ک ِی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک بیکسی :میدود اشک یتیمی بسکه بر رخساره ام سینه چون کشتی بدریا میزند گهواره ام...
اشک ریختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) گریستن . اشک باریدن . بسیار گریستن . اشک چکیدن . اشک افشاندن . و رجوع به مصادر فوق شود. سفک . (تاج المصادر ...
اشک عقیقی . [ اَ ک ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ).
اشک شیرین . [ اَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشکی که از غایت فرح و از گریه ٔ شادی بریزد : شد میسر بعد نومیدی وصال آن صنم اشک شیرین شد از آ...
اشک صراحی . [ اَ ک ِ ص ُ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب : ز شوق بزم تو در دیده و دل سلمان حرام اشک صراحی و ناله ٔ عود است .سلمان ...
اشک مصیبت . [ اَ ک ِ م ُ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک غم . اشک اندوه : چنان باید فشانداشک مصیبت که پشتیبان شود بهر کمرها.کلیم (از آنند...
اشک گلگون . [ اَ ک ِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ) : گر کُمیت ِ اشک گلگونم نبودی گرم روکی شدی روشن به گیتی راز پنهانم ...
اشک فشاندن . [ اَ ف َ / ف ِ دَ ] (مص مرکب ) اشک ریختن . اشک باریدن . اشک افشاندن : شمع روشن شد چو اشک از دیده ٔ بینا فشاندخوشه ای برداشت هر ...
اشک باریدن . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) بسیار گریستن . اشک ریختن . اشک چکیدن . اشک افشاندن : ناامیدی بردهد اشکی که می باریم مارزق قارون میشود تخ...
اشک جگرسوز. [ اَ ک ِ ج ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک گرم . (آنندراج ). و رجوع به اشک آتشین و اشک آتشناک شود.