اشک
نویسه گردانی:
ʼŠK
اشک . [ اَ ] (اِخ ) بیست وسوم یا پاکُر دوم . پس از بلاش محققاً معلوم نیست جانشین وی که بوده است . برخی پاکر نامی را شاه اشکانی میدانند و گویند وی پسر بلاش بود و این گفته را از روی سکه هائی حدس میزنند که نشان میدهد وی لااقل تا 93 م . سلطنت کرده است ، و برخی سلطنت او را از 78 تا 108 م . میدانند. از 79 م . سکه ای یافته اند که از اردوان نامی است و نیزدر اواخر سلطنت پاکر یا اوایل زمامداری خسرو یعنی سلطان پس از پاکر سکه هائی بنام مهرداد بدست آمده که از 107 تا 113 م . سلطنت داشته است . بنابراین معلوم نیست سلطنت این شاهان در کجا بوده و ترتیب سلطنتشان چیست . با وجود این چون از اردوان و مهرداد خبری نیست ولی از پاکر جسته و گریخته اطلاعاتی بدست آمده ، لابد باید شاهی را که پس از بلاش بتخت نشسته ، پاکر بدانیم و بنابراین باید سلطنت او را از 78 تا 108 م . فرض کنیم . در دوره ٔ فرمانروائی پاکر مدعیان سلطنت بسیار بوده اند و اوقات او بمنازعات داخلی صرف میشد زیرا علاوه بر اردوان و مهرداد گویا کسان دیگری در قسمتهائی از ایران سلطنت داشته و هر یک خود را شاه تمامی ایران و بلکه شاهنشاه میخوانده اند. چون پاکر در مغرب سلطنت میکرده مورخان رومی تنها درباره ٔ او اطلاعاتی آورده اند. باری مدت سلطنت پاکر را در ایران یا در مغرب آن از78 تا 108 م . ذکر کرده اند. (از ایران باستان ج 3 صص 2465 - 2469). و رجوع به صفحات مزبور و پاکر شود.
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اشک . [ اَ ] (اِخ ) بیست وهشتم یا بلاش پنجم یا اردوان پنجم . پس از مرگ بلاش چهارم دو پسر او بلاش و اردوان مدعی سلطنت شدند. و آنچه بنظر میر...
اشک . [ اِ ] (اِخ ) مولوی هادی علی . از شاعران و عالمان متأخر لکهنوی هندوستان بود. اشعار و حواشی عربی و فارسی از وی بیادگار ماند و بسال 1271...
اشک . [ اَ ] (اِخ ) نام کوهی در غور. مرحوم قزوینی در حواشی لباب الالباب بنقل از طبقات ناصری آرد: تمران ولایتی است از غور در شعاب کوه اشک...
خط اشک . [ خ َطْ طِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام خط پنجم است از جام جمشید و آنرا خط خطر گویند. (برهان قاطع).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اشک آل . [ اَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ).
اشک آور. [ اَ وَ ] (نف مرکب ) ماده یا حالتی که سبب گریه و اشک ریزی شود.- گاز اشک آور ؛ ۞ گازیست که در جنگها یا اعتصابات داخلی بکار برند....
اشک آلود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) چشم گریان . چشم اشکبار. (ناظم الاطباء).
اشک تاک . [ اَ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک دختر تاک . کنایه از شراب انگور : به اشک تاک بشویند زخمهای مراکه شیشه برسر من خشکی خمار ...
اشک تلخ . [ اَ ک ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک چشم . (برهان ). || آب چشم که از گریه واندوه زاید. کذا فی الادات و القنیة. (مؤیدالفضلا...