اشک
نویسه گردانی:
ʼŠK
اشک . [ اَ ] (اِخ ) بیست وششم یا بلاش سوم . وی را پسر بلاش دوم میدانند، اگرچه این نظر کاملاً روشن نیست ولی بهر حال سکه هائی که از او بدست آمده میرساند که وی در سال 148 یا 149 م . بر تخت نشسته و تا سال 190 یا 191 م . سلطنت کرده است و موافق این حساب 42 سال فرمانروائی داشته و بسال 190 یا 191 م . درگذشته است . وی نخستین شاه پارت است که در زمان او از دولت مزبور قدری کاسته شده است . (از ایران باستان ج 3 صص 2494 - 2503). و رجوع به صفحات مزبور و بلاش سوم شود.
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اشک شور و گرم .[ اَ ک ِ رُ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک اندوه و فراق . (فرهنگ ضیاء) (هفت قلزم ) (رشیدی ).
اشک خون آلوده . [ اَ ک ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ). رجوع به اشک پیازی و اشک جگرگون و اشک حنائی و اشک خونی و ...
اشک دردیده شکستن . [ اَ دَ دی دَ / دِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از بند شدن اشک در دیده : رفتی و بشکست از دوری تودر دیده ام اشک در سی...