اصالت . [ اَ ل َ ]
۞ (ع مص ) نجابت و شرافت . (فرهنگ نظام ). اصیل بودن . (اقرب الموارد). اصلی شدن . (از تاج المصادر) (آنندراج ). نجابت : و کریمتر قریش از روی اصالت نسب . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
308). || ثبات . (اقرب الموارد).
-
اصالت رأی ؛ جید و نیکو بودن آن . (اقرب الموارد): پدر ما هرچند مارا ولیعهد کرده بوده ... در این آخرها.... سستی بر اصالت رائی بدان بزرگی ... دست یافت ... ما را به ری ماند. (تاریخ بیهقی ص
73). و رجوع به اصالة شود.