اصهاب
نویسه گردانی:
ʼṢHAB
اصهاب . [ اِ ] (ع مص ) اصهاب فحل ؛ بچه ٔ سرخ سپیدی آمیخته آوردن آن . (منتهی الارب ). بچه ٔ سرخ سپیدی آمیخته آوردن . (ناظم الاطباء). اصهاب مرد؛ متولد شدن فرزندان صهب برای وی . (از اقرب الموارد). و رجوع به صهب و صهبة و صهوبة شود.
واژه های همانند
۱۹۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۱ ثانیه
اسهاب . [ اِ ] (ع مص ) عقل بشولیده شدن از گزیدن مار. (تاج المصادر بیهقی ). مدهوش شدن از گزیدن مار اُسهب الرجل (مجهولاً). || برگردیدن رنگ ...
اصحاب . [ اِ ] (ع مص ) یار کردن .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). همراه کردن . || صاحب یار و مصاحب شدن . (منتهی ...
اصحاب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صاحب . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 63) (دهار). ج ِ صَحْب است و صحب ج ِ صاحب . و ج ِ اصحاب ، اصاحیب است . (از منتهی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اَصْحابِ رَأْی، عنوان پیروان یکی از دو گرایش اصلی در فقه سدههای نخستین اسلامی که مروج کاربرد شیوههای اجتهاد الرأی در استنباط فقهی بو...
اصحاب حس . [ اَ ب ِح ِس س ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح فلسفه کسانی را گویند که فقط مُدْرَکات حس و تجربه را معتبر شمرده و هر گونه ن...
اصحاب رس . [ اَ ب ِ رَس س ] (اِخ ) ابوالفتوح آرد: رَس ّ در لغت هر چیزی باشد کنده چون چاه و گور و معدن و جمع او رساس بود. قال سبقت الی فرط...
اصحاب ستة. [ اَ ب ِ س ِت ْ ت َ ] (اِخ ) شش تن از صحابه بودند که عمر در بستر مرگ به آنان وصیت کرد خلیفه ٔ پس از وی را تعیین کنند. رجوع به ا...
اصحاب رای . [ اَ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صاحبان رای .صاحبنظران . خداوندان اندیشه و رای : اصحاب رای به مدارا... گرد خصم درآیند. (کلیله...
اصحاب رقی . [ اَ ب ِ رُ قا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رقی ، ج ِ رُقْیه بمعنی افسون و تعویذاست ، یعنی خداوندان افسون و تعویذ. صاحبان ادعیه .