اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اصیان

نویسه گردانی: ʼṢYAN
اصیان . [ اُ ص َی ْ یا ] (ع اِ مصغر) لغتی یا لهجه ای در اُصَیلان و اُصَیلال . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اصیلان و اصیلال شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
اسیان . [ اَس ْ ] (ع ص ) اندوهگین .
اسیان . [ اُ ] (اِخ ) ۞ شاعری اساطیری از اهالی اسکاتلند، در مائه ٔ سوم میلادی ، پسر فن گال ، پادشاه مُروِن . گویند در محاربه ٔ با رومیان شرکت ...
عصیان . [ ع ِص ْ ] (ع اِمص ) نافرمانی و بیفرمانی کردن . خلاف طاعت . (منتهی الارب ). خلاف طاعت ، و ترک گفتن انقیاد و فرمانبرداری . (از اقرب ال...
عثیان . [ ع َ ث َ ] (ع مص ) فساد کردن . (اقرب الموارد). || مبالغت در فساد و یا کبر یا کفر. (اقرب الموارد).
عثیان . [ ع ِث ْ ] (ع اِ) کفتار نر. (منتهی الارب ).
آسیان . (اِخ ) ج ِ آسی . مردمان مملکت آس . - زبان آسیان ؛ لهجه ای از زبان فارسی قدیم : دَنَه ؛ نام زن است به زبان آسیان . (فرهنگ اسدی ، خط...
عصیان گر. [ ع ِص ْ گ َ ] (ص مرکب ) یاغی . گردنکش . سرکش . عاصی . || گناهکار. (ناظم الاطباء).
عصیان کده . [ ع ِص ْ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جای معصیت و گناهکاری . (ناظم الاطباء) : داده به عساکر شفاعت عصیان کده ها همه به غارت .درویش واله...
حزم عصیان . [ ح َ م ُ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک حزم النمیرة از بلاد ضباب . (معجم البلدان ).
عصیان آوردن . [ ع ِص ْ وَ دَ ] (مص مرکب ) سرپیچی کردن . عصیان کردن : که یارد آمد پیش تو از ملوک به جنگ که یارد آورد اندر تو ای ملک عصیان . ف...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.