اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اض

نویسه گردانی: ʼḌ
اض . [ اِض ض ] (ع اِ) اصل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کریم الاض ؛ ای الاصل . (اقرب الموارد). اِص بنقل صاغانی از ابن عباد. (تاج العروس ). رجوع به اِص شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
از برم . [ اَ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ، ص مرکب ) از بر. (جهانگیری ) (برهان ). حفظ. (آنندراج ) : یک دم بمراعات دلم گرم نداری یک ذره مرا رحمت و...
از این . [ اَ ] (حرف اضافه + صفت / ضمیر) من هذا. || مثل . مانند: و ازآن امیرالمؤمنین هم از این معانی بود. (تاریخ بیهقی ). || (ص مرکب )...
بخاطر
(= عمداً، به عمد): این دو واژه پارسی ـ عربی است و پارسی آنها اینهاست: بِروانِه (کردی) به اینگ (اینگ از سنسکریت: اینگیتَ= عمد) به ژَندا (ژَندا= عمد ...
از و چز. [اِزْ زُ چ ِزز ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه و زنان ، ابتهال . تضرع . زاری . خواهش در نهایت خشوع .- از و چز کردن ؛با نهایت خضو...
از ناگه . [ اَ گ َه ْ ] (ق مرکب ) ناگهان . غفلةً : پس از ناگه آن تیغ کش بد بمشت بزد بر شکم برد بیرون ز پشت .اسدی .
تب آز. [ ت َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ) کنایه از شدت حرص باشد. حرارت طمع. شدت و حدت شره : کفت عیسی آسا به اعجاز همت تب آز را پیش از آهنگ بسته ...
از آنکه . [ اَ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) زیرا که . بجهت آنکه . بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اند...
از آنجا. [ اَ ] (حرف اضافه + اسم ) مِن ْ ثَم َّ. || (حرف ربط مرکب ) برای آن . بدان جهت : مگر مار بر گنج از آنجا نشست که تا رایگان مهره نای...
از آنچم . [ اَ چ ِ ] مخفف از آنچه مرا : زمین جز بفرمان تو نسپرم وز آنچم توفرمان دهی نگذرم .فردوسی .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۲۱ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.