اضم
نویسه گردانی:
ʼḌM
اضم . [ اِ ض َ ] (اِخ )زمینی که در آن مدینه ٔ منوره واقع شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وادی بزرگی است در حجاز و تا لب دریا امتداد دارد و مدینه ٔ منوره در بین همین وادی واقع شده است . (از قاموس الاعلام ترکی ). وادیی که در آن مدینه ٔ منوره است ، از نزدیک مدینه قناة خوانده می شود و ازبالای آن نزدیک سد شظاة و آنگاه آنچه پایین تر از آن است اضم نامیده شود. (از معجم متن اللغة). و یاقوت آرد: سید عُلَی ّ گفت : اضم وادیی است به کوههای تهامه که مدینه در آن واقع است . و از نزدیک مدینه آن را قناة خوانند و از بالای آن نزدیک سُدّ شظاة و از نزدیک شظاة تا پایین بسوی دریا اضم است . سلامةبن جندل گفت :
یا دار اسماء بالعلیاء من اضم
بین الدکادک من قوّ فمعصوب
کانت لها مرّة داراً فغیّرها
مرّ الریاحی بسافی الترب مجلوب .
ابن سکیت گفت : اضم وادیی است که حجاز را می شکافد تا بدریامی ریزد و بالای اضم قناة است که از نزدیک مدینه می گذرد.
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
اضم . [ اَ ض َ ] (ع مص ) خشم گرفتن . (زوزنی ). غضب کردن بر کسی . و ابن بری انشاد کرد:فرح بالخیران جأهم و اذاما سئلوه اضموا.و عجاج گوید:و را...
اضم . [ اَ ] (ع مص ) خصومت کردن با کسی .(از لسان العرب ). خصومت کردن با کسی و آزار کردن وی را. (از معجم متن اللغة). رنج رسانیدن گرفتن کسی ...
اضم . [ اَ ض َ ] (ع اِ) غضب . حِقد و حسد. (معجم متن اللغة). حِقدو حسد و غضب . ج ، اَضَمات . ابن بری گفت : و باکرا الصید بحَدة و اضم لن یرجعا او ...
اضم . [ اَ ض ِ ] (ع ص ) خصومت رسیده . اذیت رسیده . (از لسان العرب ).
اضم . [ اِ ض َ ] (اِخ ) گفته اند: اضم وادیی است ازآن ِ اشجع و جهینة. (از معجم البلدان ).
اضم . [ اِ ض َ ] (اِخ ) موضعی است . نابغه گوید: واحتلّت الشرع فالاجراع من اضما. (از لسان العرب ). و از آنجا براه عباثر به ینبع روند. (یادداشت ...
اضم . [ اِ ض َ ] (اِخ ) نام کوهی است .(منتهی الارب ) (آنندراج ). نام کوهی است . راجز گفت :نظرت والعین مبینةالتّهم الی سنا نار وقودها الرّتم شُ...
وادی اضم . [ اِ ض َم م ] (اِخ ) رودی در مدینه در میان کوههای تهامه . آن قسمت از این رود که نزدیک مدینه است «القناة» و قسمت بالاتر از آن ...
اذم . [ اَ ذَ ] (اِ) آنکه پژول پنهان شده باشد یا وارن از بسیاری گوشت ۞ .
ازم . [ اَ ] (اِ) فرزند. (برهان ) (جهانگیری ). ولد.