اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اطار

نویسه گردانی: ʼṬAR
اطار. [ اِ ] (ع اِ) اطار چیزی ؛ هر آنچه آنرا احاطه کند. گرداگرد چیزی ،گویند: بنوفلان اِطار لبنی فلان ؛ هرگاه در گرداگرد آنان نزول کنند. (از اقرب الموارد). هرچه محیط چیزی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کناره ٔ لب زبرین که حایل است میان روییدنگاه های موی (سبیل ) و لب . (از اقرب الموارد). تندیی که فاصل است میان لب و میان مویهای بروت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کناره ٔ لب . (مهذب الاسماء). || پی سوفار تیر. || تندی ۞ گرداگرد حشفه و حلقه ٔ مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دور خصیه ۞ . (مهذب الاسماء). || شاخه های انگور که پیچیده بر داربست رود. || چنبر پرویزن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چنبر غربیل و جز از آن . (مهذب الاسماء). || کمربندمانندی که گرداگرد خانه سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، اُطُر. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). || کولم ۞ آسیا که دندانه ۞ دارد. (مهذب الاسماء). و صاحب نشوءاللغة کلمه ٔ اطار رادر جدولی آورده که بالای آن نوشته است : کلمه های عربی فراموش شده یا مجهول . رجوع به نشوءاللغة ص 94 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عطار. [ ع َطْ طا ] (اِخ ) حسن بن محمدبن محمود عطار. از دانشمندان مصر در قرن 13 هجری . وی به سال 1190 هَ . ق . در قاهره متولد شد ومدتی در آلبا...
عطار. [ ع َطْ طا ] (اِخ ) لقب عبدالجباربن علأبن عبدالجبار عطار مکی ، مکنی به ابوبکر است . محدث و اصل او از بصره بود از ابن عیینه روایت دار...
عطار. [ ع َطْ طا ] (اِخ ) لقب عبدالرحمان بن احمدبن محمد، از فاضلان قرن ششم هجری است . رجوع به عبدالرحمان (ابن احمد...) شود.
عطار. [ ع َطْ طا ] (اِخ ) لقب عمربن طه بن شهاب احمد عطار، از فقیهان شافعی دمشق است . وی به سال 1242 هَ . ق . در دمشق متولد شد و به سال 130...
عطار. [ ع َطْ طا ] (اِخ ) لقب فریدالدین ابوحامد محمدبن ابی بکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری ، شاعر و عارف مشهور ایرانی در قرن ششم و آغاز قر...
عطار. [ ع َطْ طا ] (اِخ ) لقب محمدبن حسن بن مقسم بن یعقوب عطار، از قراء مدینة السلام در قرن چهارم هجری است . رجوع به ابن مقسم در همین لغ...
عطار. [ ع َطْ طا ] (اِخ ) لقب محمدبن حسین عطار حلبی دمشقی ، ریاضیدان قرن سیزدهم هجری است . وی به سال 1177 هَ . ق . در دمشق متولد شد. سپس ب...
عتار. [ ع َت ْ تا ] (ع ص ) دلاور. || اسب توانا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جای درشت و خالی . (از اقرب الموارد) (منتهی ال...
عتار. [ ع َ ] (ع اِ) نره . (منتهی الارب ).
اتآر. [ اِت ْ ] (ع مص ) اِتآر بصر؛ تیز نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ). || در پی کسی نگران ماندن . || زدن کسی را بچوب دستی و عصا.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.