اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اطار

نویسه گردانی: ʼṬAR
اطار. [ اِ ] (ع اِ) اطار چیزی ؛ هر آنچه آنرا احاطه کند. گرداگرد چیزی ،گویند: بنوفلان اِطار لبنی فلان ؛ هرگاه در گرداگرد آنان نزول کنند. (از اقرب الموارد). هرچه محیط چیزی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || کناره ٔ لب زبرین که حایل است میان روییدنگاه های موی (سبیل ) و لب . (از اقرب الموارد). تندیی که فاصل است میان لب و میان مویهای بروت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کناره ٔ لب . (مهذب الاسماء). || پی سوفار تیر. || تندی ۞ گرداگرد حشفه و حلقه ٔ مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دور خصیه ۞ . (مهذب الاسماء). || شاخه های انگور که پیچیده بر داربست رود. || چنبر پرویزن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چنبر غربیل و جز از آن . (مهذب الاسماء). || کمربندمانندی که گرداگرد خانه سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، اُطُر. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). || کولم ۞ آسیا که دندانه ۞ دارد. (مهذب الاسماء). و صاحب نشوءاللغة کلمه ٔ اطار رادر جدولی آورده که بالای آن نوشته است : کلمه های عربی فراموش شده یا مجهول . رجوع به نشوءاللغة ص 94 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
حسن عطار. [ ح َ س َ ن ِ ع َطْ طا ] (اِخ ) رجوع به تاج الدین شود.
حسین عطار. [ ح ُ س َ ن ِ ع َطْ طا ] (اِخ ) ابن حسین انصاری . او راست : خلاصه ٔ تاریخ وصاف که در 823 هَ . ق . بدستور مغیث الدین ابوالفتح ابراهی...
حسین عطار. [ ح ُ س َ ن ِ ع َطْ طا ] (اِخ ) ابن زین العابدین عطاربن حسین انصاری . پدرش زین العابدین صاحب «اختیارات بدیعی » که در 770 هَ . ق . ...
جاروب عطار. [ ب ِ ع َطْ طا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جاروبی که عطار با آن عطرها را جمع کند. مکنسة العطار التی یجمع العطر. (اقرب الموارد).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کوهین عطار. [ ن ِ ع َطْ طا ] (اِخ ) رجوع به ابوالمنی (ابونصرحفاظ، معروف به کوهین عطار اسرائیلی هارونی ) شود.
خریطه ٔ عطار. [ خ َ طَ / طِ ی ِ ع َطْ طا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قِفدان . (یادداشت بخط مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ابوحاتم عطار. [ اَ ت ِ م ِ ع َطْ طا ] (اِخ ) یکی از مشایخ متصوفه در مائه ٔ دویم هجری . از اقران ابوتراب و ابوسعید خراز. او در بغداد میزیست . در...
ابوحمزه ٔ عطار. [ اَ ح َ زَ ی ِ ع َطْ طا ] (اِخ ) محدث است .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.