اطلس
نویسه گردانی:
ʼṬLS
اطلس . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام زنی شاعر که در عصر امیرخسرو بود. (مؤید الفضلاء).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
اطلس . [ اَ ل َ ] (ع ص ) سر بی موی و لغسر کل . (ناظم الاطباء).
اطلس . [ اَل َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه . ج ، طُلُس . (ناظم الاطباء). ثوب خلق . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جامه ٔکهنه . ج ، طُلس . (مهذب ا...
اطلس . [ اَ ل َ ] (اِخ ) در میتولژی یونانیان نام یکی از گروه جباران ۞ است که با خدایان نافرمانی آغاز کردند، آنگاه خدایان اطلس را بدان ک...
اطلس . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام سلسله ٔ کوه هایی که از میان مغرب و الجزایر و تونس می گذرد، ارتفاع آنها بین 3000 و 4500 متر. (از اعلام المنجد). و...
اطلس . [ اَ ل َ ] (اِخ ) اقیانوس . بحر محیط که مغرب افریقا است . (فرهنگ نظام ). و ابن خلدون در این باره می نویسد: و این آبها را که دریایی عظ...
اطلس (به یونانی: Ἄτλας)، پسر پاپتوس و کلومنه.
اساطیر یونان باستان
اطلس
فرانسوی: اطلس
جنسیت: مذکر
پدر: پاپتوس
مادر: کلومنه
همسر: پلیونه
فرزن...
اطلس رخ . [ اَ ل َ رُ ] (ص مرکب ) آن که رویی لطیف چون اطلس دارد : وجود ما که چو تار قصب ضعیف شده فکنده دور ز اطلس رخان والا بر. نظام قاری...
اطلس شکن . [ اَ ل َ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) نوعی جامه ٔ پنبه ای . قسمی منسوج . قسمی پارچه ٔ پنبه ای . (یادداشت مؤلف ).
اطلس باف . [ اَ ل َ ] (نف مرکب ) بافنده ٔ اطلس . آن که پیشه ٔ او اطلس بافی باشد.
اطلس پوش . [ اَ ل َ ] (نف مرکب ) آن که اطلس پوشد. پوشنده ٔ جامه ٔ اطلس : شبه را کز سیه پوشی برآمد نام آزادی به از یاقوت اطلس پوش و داغ بند...