اعداء
نویسه گردانی:
ʼʽDʼʼ
اعداء. [ اِ ] (ع مص ) یاری دادن و مدد کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اعانت کردن و یاری دادن . (از اقرب الموارد). یاری دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || توانا گردانیدن بر. (منتهی الارب ). توانا گردانیدن . (آنندراج ). توانا گردانیدن بر چیزی . (ناظم الاطباء). قوی ساختن . (از اقرب الموارد). و بدین معنی با «علی » متعدی شود، یقال : اعدی علیه اعداء...؛ تواناگردانید بر آن . (منتهی الارب ). || درگذرانیدن غیری را بسوی امری . (منتهی الارب ). گذشتن چیزی ازیکی بدیگری . (آنندراج ). درگذرانیدن غیری را بسوی کاری . (ناظم الاطباء). تجاوز دادن غیر را به کاری . (از اقرب الموارد). || دوانیدن اسب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بتک واداشتن اسب را. (از اقرب الموارد). || دلیری کردن در سخن . || ستم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ظلم کردن بر کسی . بدین معنی با «علی » متعدی شود، یقال : اعدی علیه ؛ ظلمه . (از اقرب الموارد). || نقل کردن . (آنندراج ). نقل کردن گر وجز آن از صاحب خود بدیگری . (منتهی الارب ). نقل کردن چیزی را از صاحب خود بدیگری . (ناظم الاطباء). گر و آنچه بدان ماند وا کسی گذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ). گر و مانند آن با کسی گذاشتن . (المصادر زوزنی ). آن است که دررسد بکسی دردی که در بیماری وجود دارد. هو ان یصیب مثل ما بصاحب الداء. (بحر الجواهر). بیماری یا جرب و جز آن از کسی گرفتن . و فی المثل : «قرین السوء یعدی قرینه ». (از اقرب الموارد). || گذشتن چیزی از یکی به دیگری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
اعداء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عدو.(دهار). ج ِ عدو، بمعنی دشمن که مفرد و مثنی و جمع ومذکر و مؤنث در وی یکسان است و گاه به این صورت جمع بندند چ...
اعدا. [ اَ ] (ع اِ) دشمن . (ناظم الاطباء). اعدای دین و دولت ؛ دشمن دین و دولت . (ناظم الاطباء). اعدا عدو؛ بطور مبالغه یعنی سخت دشمن و دشمن ...
اعدا شدن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دشمن شدن . خصم گردیدن : چون خار تو خرما شد ای برادریک رویه رفیقان شوندت اعدا.ناصرخسرو.