اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

افاق

نویسه گردانی: ʼFAQ
افاق .[ اُ ] (اِخ ) موضعی است . (از منتهی الارب ). یاقوت آرد: افاق و افیق دو موضع در بلاد بنی یربوع نزدیک به الخصی . در آن موضع یکی از جنگهای عرب روی داد که در آن عمربن الجزور فارس بکر بدست معدان بن قعنب تمیمی بقتل رسید. (از معجم البلدان ). رجوع به یوم افاق شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
افاق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اَفَق ، یعنی روی راه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به افق و افق الطرایق شود.
افاق . [ اَف ْ فا ] (ع ص ) کسی که در نواحی زمین برای کسب معیشت رود. (از ناظم الاطباء).
افاق . [ اُ] (اِخ ) یوم ...، جنگی است . (مجمع الامثال میدانی ).
افاق . [ اُ ] (اِخ ) یوم ...، نام یکی از ایام عرب است . این وقعه در بلاد بنی یربوع در موضعی بنام افاق روی داد و عمربن الجزور فارس بکر بدس...
عفاق . [ ع ِ / ع َ ] (ع مص ) بسیار دوشیدن ناقه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شتاب رفتن . (منتهی الارب ). بسرعت رفتن . (از اقرب الموار...
عفاق . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن مری . شخصی است که احدب بن عمرو باهلی در خشک سالی او را گرفته بریان کرد و بخورد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
آفاق . (ع اِ) ج ِ افق . کران ها. کرانه های آسمان . اطراف . اطراف هامون . نواحی . اقطار. || عالم . گیتی . جهان . جایها، و توسعاً زمانه . روزگار : ...
ام عفاق . [ اُم ْ م ِ ع َ / ع ِف ْ فا ] (ع اِ مرکب ) اِست . (المرصع) در اقرب الموارد عَفّاقَة به این معنی است .
فحل آفاق . [ ف َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم سفلی است . (برهان : لغات متفرقه ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.