افاق
نویسه گردانی:
ʼFAQ
افاق . [ اُ ] (اِخ ) یوم ...، نام یکی از ایام عرب است . این وقعه در بلاد بنی یربوع در موضعی بنام افاق روی داد و عمربن الجزور فارس بکر بدست معدان بن قعنب تمیمی بقتل رسید. (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
افاق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اَفَق ، یعنی روی راه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به افق و افق الطرایق شود.
افاق . [ اَف ْ فا ] (ع ص ) کسی که در نواحی زمین برای کسب معیشت رود. (از ناظم الاطباء).
افاق .[ اُ ] (اِخ ) موضعی است . (از منتهی الارب ). یاقوت آرد: افاق و افیق دو موضع در بلاد بنی یربوع نزدیک به الخصی . در آن موضع یکی از جنگها...
افاق . [ اُ] (اِخ ) یوم ...، جنگی است . (مجمع الامثال میدانی ).
عفاق . [ ع ِ / ع َ ] (ع مص ) بسیار دوشیدن ناقه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شتاب رفتن . (منتهی الارب ). بسرعت رفتن . (از اقرب الموار...
عفاق . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن مری . شخصی است که احدب بن عمرو باهلی در خشک سالی او را گرفته بریان کرد و بخورد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
آفاق . (ع اِ) ج ِ افق . کران ها. کرانه های آسمان . اطراف . اطراف هامون . نواحی . اقطار. || عالم . گیتی . جهان . جایها، و توسعاً زمانه . روزگار : ...
ام عفاق . [ اُم ْ م ِ ع َ / ع ِف ْ فا ] (ع اِ مرکب ) اِست . (المرصع) در اقرب الموارد عَفّاقَة به این معنی است .
فحل آفاق . [ ف َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم سفلی است . (برهان : لغات متفرقه ).