افت
نویسه گردانی:
ʼFT
افت . [ اَ ] (ع اِ) ماده شتری که صبر و ثباتش بیشتر باشد. (ناظم الاطباء). ماده شتری که صبر و ثباتش بدان غایت باشد که در دیگران نباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ماده شتری که در سیر، سبقت بر شتران برد. || بلا. || عجب . || شتر نجیب . || (اِخ ) قبیله ایست از هذیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ع مص ) بازداشتن و بازگردانیدن کسی را از چیزی : افت عنه افتا؛ گردانید و بازداشت او را از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
برای دیگر کاربردها، آفت (ابهامزدایی) را ببینید.
آفت
پرونده:2011-12-23 13.57.18.jpg
اطلاعات هنرمند
نام اصلی ملوک آنغوز
نام مستعار آفت
زادروز ۱۳۱...
آفت . [ ف َ ] (ع اِ) (شاید از ریشه ٔ آکفت فارسی ) آفة. آفه . عاهت . عاهه . عارضه . (زمخشری ).جانحه . زحمت . علت . بلا. بلیه . ضرر. آکفت . آسیب . بیم...
افط. [ اَ ف َطط ] (ع ص ) پهن بینی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). پست استخوان بینی و پهن بینی . (اقرب الموارد).
عفت . [ ع َ ] (ع مص ) برتافتن . (از منتهی الارب ). || شکستن بی متفرق و جدا ساختن .(از منتهی الارب ). پیچاندن . و شکاندن چیزی را. شکاندن بدون ا...
عفت . [ ع ِف ْ ف َ ] (ع اِمص ) عفة. نهفتگی و پاکدامنی . (مهذب الاسماء). پرهیزگاری و پارسائی . و احتراز از محرمات خصوصاً از شهوات حرام . (از غیاث...
عفط. [ ع َ ] (ع مص ) تیز دادن بز. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ضرط. (المصادر زوزنی ). || بینی افشاندن میش چون بینی افشاندن خر. (از ...
عفط. [ ع َ ] (ع اِ)نخامه ٔ بینی میش . (منتهی الارب ). آب بینی میش . (ناظم الاطباء). عفطة. (اقرب الموارد). رجوع به عفطة شود.
عفط. [ ع َ ف ِ ] (ع ص ) رجل عفط؛ مرد تیزدهنده . (منتهی الارب ). ضروط. (اقرب الموارد).
عافط. [ ف ِ ] (ع ص ) رجل عافط؛ مرد گوززن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
آفت کش یا سم ؟
آفت کش ها ترکیبات سنتزی یا طبیعی اند که برای کنترل ویا از بین بردن آفات مورد استفاده قرار می گیرند .
آفت کش عبارت است از ترکیب...