اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

افق

نویسه گردانی: ʼFQ
افق . [ اَ ف ِ ] (ع ص ) پوست نیم پیراسته یا پوستی که آنرا نادوخته یا ناشکافته دباغت دهند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
افق . [ اُ ف ُ ] (ع اِ) کران . (نصاب الصبیان ).کناره ٔ آسمان . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (از منتخب از غیاث اللغات ). کنار و گردبرگرد جهان . آنچه...
افق . [ اَ ف َ ] (ع اِ) اسم جمع افیق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به افیق شود. || روی راه . ج ، آفاق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا...
افق . [ اَ ف َ ] (ع مص ) در نهایت کرم و علم شدن . (ناظم الاطباء). بنهایت کرم رسیدن یا بنهایت در علم رسیدن . (از اقرب الموارد). || در نهای...
افق . [ اَ ] (ع مص ) بر سر خود شدن و رفتن در آفاق . (ناظم الاطباء). بطور خود شدن و رفتن در آفاق . (منتهی الارب ). بر سر خود به آفاق رفتن . (ا...
افق: 1ـ خطی دایره ای ساخته شده از چشم انداز زمینی از همه سو و امتداد یافته در عمق بسیار در یک جای مشخص که از دید بیننده به نظر می رسد زمین و آسمان در ...
عافق . [ ف ِ ] (ع ص ) کل راجع مختلف کثیر التردد. (اقرب الموارد). بسیار آمد و شد کننده . و هر وارد و صادر و راجع مختلف . هر طرف آمد و رفت نماینده...
هم افق . [ هََ اُ ف ُ ] (ص مرکب ) در تداول دو کس را گویند که دارای تجانس فکری و روحی باشند.
خط افق . [ خ َطْ طِ اُ ف ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دایره ٔ افق . (آنندراج ). رجوع به افق در این لغت نامه شود : برنگ خط افق تا زمین شود یکسا...
شبکهٔ افق یکی از شبکه‌های تلویزیونی دولتی کشور ایران است که در روز ۱۳ خردادماه ۱۳۹۳، پخش آنونس برنامه‌های خود را در ایستگاه الوند، فرستندهٔ سوم تهران،...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.