اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اقعب

نویسه گردانی: ʼQʽB
اقعب . [ اَ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ قَعب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی کاسه ٔ مغاک بزرگ درشت یا کاسه ای که یک کس را سیر کند. (آنندراج ). رجوع به قعب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خلیل عقاب، با نام اصلی خلیل طریقت‌پیما (زادهٔ ۱ فروردین ۱۳۰۳ - درگذشتهٔ ٣١ فروردین ١۴٠٢) سیرک‌باز، باستانی کار پهلوان و هنرپیشه ایرانی بود.[۱] از وی ب...
عقاب شدن . [ ع ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از طالب شدن به چیزی . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ).
عقاب کینه . [ ع ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) که کینه ای چون کینه ٔ عقاب دارد. که آسان از مقصود بازنگردد : صیادی سگی معلّم داشت ، ازین پهن بری ....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عقاب افکن . [ ع ُ اَ ک َ ] (نف مرکب ) عقاب افکننده . آنکه یا آنچه عقاب را بیندازد : ز پرهای تیر عقاب افکنش عقابان فزونند پیرامنش . نظامی .بسی خ...
عقاب بینی . [ ع ُ ] (ص مرکب ) که نوک بینی بسوی انسی برگشته دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
عقاب کردن . [ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکنجه کردن . عذاب دادن . (فرهنگ فارسی معین ). معاقبة. عِقاب . رجوع به عِقاب شود.
چشمه عقاب . [ چ َ م َ ع ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان که در 115 هزارگزی جنوب خاوری مشیز و5 هزارگزی...
عقاب پیشانی . [ ع ُ ] (ص مرکب ) با پیشانی پهن و گشاده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
عقاب یااُغاب شَهباز یا اَلّه یا آله[۱][۲] نام رایج گروهی از پرندگان شکاری عضو خانوادهٔ بازان (Accipitridae) از راستهٔ بازسانان (Accipitriformes) است. ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.