گفتگو درباره واژه گزارش تخلف الف نویسه گردانی: ʼLF الف . [ اِ] (اِخ ) ۞ در روایات اساطیری اسکاندیناو قدیم نام رب النوعهای هوا و آتش و زمین و جز آن بود. الفهای نور موکل خیر و الفهای ظلمت موکل شر بودند. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی الف الف . [ اَ ل ِ ] (حرف هجاء)نام نخستین حرف از حروف تهجی به اصطلاح خاص «آ» و «اء» یعنی الف مقصوره و ممدوده را گویند و گاه همزه رانیز الف ... الف الف . [ اَ ل ِ ] (ع ص ) مرد جواد و سخی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || آن مرد که او را زن نباشد. (مهذب الاسماء). بقولی مرد بی زن . (غیاث الل... الف الف . [ اَ ] (ع مص ) هزار دادن . (مصادر زوزنی ). هزار بخشیدن . (از اقرب الموارد). || (عدد، ص ، اِ) هزار. (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ) (م... الف الف . [ اِ ] (ع مص ) خوگر شدن . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ص 2) (غیاث اللغات ). الف گرفتن . (مصادر زوزنی ). خوگر شدن و دوستی . (غیاث اللغ... الف الف . [ اَ ل َف ف ] (ع ص ) مرد گران سنگ بطی ءالکلام عاجزدرمانده در سخن و کار. (منتهی الارب ). دیرسخن . (تاج المصادر بیهقی ). || ستبرران . (ت... الف الف . [ اُ ] (ع اِ) همان ملیم یا ملیماست که جزئی از اَلف (واحد پول عربی ) است . رجوع به ملیم و النقودالعربیة ص 176 شود. الف الف . [ اُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِاَلوف بمعنی بسیار انس گیرنده . (از اقرب الموارد). الف الف . [ اَ ل َ ] (ع اِ) مخفف آلاف که جمع اَلف است یعنی هزاران . (از ذیل اقرب الموارد). الف الف . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) بمعنی گاو، شهر بن یامینیان بود و آن در شمال غربی اورشلیم بفاصله ٔ دو میل واقع است . (از قاموس کتاب مقدس ). الف اولین حرف الفبای زبان فارسی ( ا ) تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۹ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود