الف
نویسه گردانی:
ʼLF
الف . [ اَ ل َف ف ] (ع ص ) مرد گران سنگ بطی ءالکلام عاجزدرمانده در سخن و کار. (منتهی الارب ). دیرسخن . (تاج المصادر بیهقی ). || ستبرران . (تاج المصادربیهقی ). ستبرران و ستبرگردن . (مصادر زوزنی ). آنکه رانهایش پرگوشت باشد و این در مردان عیب بشمار آید. (از ذیل اقرب الموارد). || گران زبان . (مصادر زوزنی ). گران زبان که چون در سخن درآید دهان او از زبان پر گردد. (از منتهی الارب ). کندزبان که هرگاه سخن گوید زبانش دهانش را پر کند. (از اقرب الموارد). ج ، لُف ّ، و مؤنث آن لَفّاء. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). || آنکه هر دو ابرویش به هم نزدیک باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای انبوه بسیارمردم . (منتهی الارب ). جایی مُلتَف ّ که مردم آن بسیار باشند. (از اقرب الموارد). || (اِ) رگی است در خردگاه . (خرده گاه ) دست ستور. (منتهی الارب ). رگی است در وظیف دست ، و وظیف جایی است از ذراع یا ساق که باریک باشد. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۸۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
الف . [ اَ ل ِ ] (حرف هجاء)نام نخستین حرف از حروف تهجی به اصطلاح خاص «آ» و «اء» یعنی الف مقصوره و ممدوده را گویند و گاه همزه رانیز الف ...
الف . [ اَ ل ِ ] (ع ص ) مرد جواد و سخی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || آن مرد که او را زن نباشد. (مهذب الاسماء). بقولی مرد بی زن . (غیاث الل...
الف . [ اَ ] (ع مص ) هزار دادن . (مصادر زوزنی ). هزار بخشیدن . (از اقرب الموارد). || (عدد، ص ، اِ) هزار. (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ) (م...
الف . [ اِ ] (ع مص ) خوگر شدن . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ص 2) (غیاث اللغات ). الف گرفتن . (مصادر زوزنی ). خوگر شدن و دوستی . (غیاث اللغ...
الف . [ اُ ] (ع اِ) همان ملیم یا ملیماست که جزئی از اَلف (واحد پول عربی ) است . رجوع به ملیم و النقودالعربیة ص 176 شود.
الف . [ اُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِاَلوف بمعنی بسیار انس گیرنده . (از اقرب الموارد).
الف . [ اَ ل َ ] (ع اِ) مخفف آلاف که جمع اَلف است یعنی هزاران . (از ذیل اقرب الموارد).
الف . [ اِ] (اِخ ) ۞ در روایات اساطیری اسکاندیناو قدیم نام رب النوعهای هوا و آتش و زمین و جز آن بود. الفهای نور موکل خیر و الفهای ظلمت مو...
الف . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) بمعنی گاو، شهر بن یامینیان بود و آن در شمال غربی اورشلیم بفاصله ٔ دو میل واقع است . (از قاموس کتاب مقدس ).
اولین حرف الفبای زبان فارسی ( ا )