الی
نویسه گردانی:
ʼLY
الی . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه در 20 هزارگزی جنوب باختری تربت حیدریه سر راه شوسه ٔ عمومی مشهد به زاهدان . تپه و معتدل است . سکنه ٔ آن 422 تن شیعه ٔ فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و پنبه و شغل مردم زراعت و گله داری و کرباس بافی است . راه مالرو دارد. و از تجرود میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های همانند
۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۲ ثانیه
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن عبدالعالی بن عبدالباقی بن ابراهیم بن علی بن عبدالعالی عاملی میسی . رجوع به علی میسی شود.
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ](اِخ ) ابن علی بن حسین بن ابی الحسن موسوی عاملی جبعی بحرانی . ملقب به نورالدین . رجوع به علی موسوی شود.
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن طی فقعانی عاملی . مکنی به ابوالقاسم . رجوع به علی فقعانی شود.
علی عاملی .[ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن ابراهیم بن علی بن یوسف سبتی عاملی کفراوی . رجوع به علی سبتی شود.
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن بن زین الدین شهید ثانی عاملی جبعی اصفهانی . مشهور به صغیر. رجوع به علی صغیر شود.
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن محمدبن یونس بیاضی عاملی . ملقب به زین الدین و مکنی به ابومحمد. رجوع به علی بیاضی ...
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن مکی بن عیسی بن حسن بن عیسی شامی عاملی جیلی . ملقب به نجیب الدین و مشهور به ابن مکی . رجوع ...
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن مکی عاملی جزینی . مکنی به ابوالقاسم و ملقب به ضیاءالدین و حسام الدین و رضی الدین . رجوع به ...
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن محمد حر عاملی کرکی . رجوع به علی حر شود.
علی عاملی . [ ع َ ی ِ م ِ ](اِخ ) ابن محمد طاهربن عبدالحمیدبن موسی بن علی بن معتوق عاملی نباطی اصفهانی . مکنی به ابوالحسن . وی فقیه و اصول...