الی
نویسه گردانی:
ʼLY
الی . [ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه در 20 هزارگزی جنوب باختری تربت حیدریه سر راه شوسه ٔ عمومی مشهد به زاهدان . تپه و معتدل است . سکنه ٔ آن 422 تن شیعه ٔ فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و پنبه و شغل مردم زراعت و گله داری و کرباس بافی است . راه مالرو دارد. و از تجرود میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های همانند
۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۴ ثانیه
علی سقطی . [ ع َ ی ِ س َ ق َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمد حجازی سقطی حنفی . ملقب به نورالدین . رجوع به علی حجازی شود.
علی سکری . [ ع َ ی ِس ُک ْ ک َ ] (اِخ ) ابن عیسی بن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن ابان نفری فارسی . مشهور به سکری و شاعرالسنة و مکنی به ابوال...
علی سغدی . [ ع َ ی ِ س ُ ] (اِخ ) ابن حسین بن محمد سغدی حنفی . فقیه بود و در سال 461 هَ . ق . در بخارا درگذشت . نسبت او به «سغد» از نواحی سمر...
علی سلمی . [ ع َ ی ِ س َ ل َ ] (اِخ ) وی پدر سدرة است و ابوعمر گوید که او از اهالی قباء می باشد و حدیثی از وی نقل کنند. (از الاصابه ٔ ابن حجر...
علی سلمی . [ ع َ ی ِ س َ ل َ ] (اِخ ) «ابن بزار» وی را جزء صحابه ذکر کرده و ظاهراً اشتباه است . رجوع به الاصابه ٔ ابن حجر ج 4 قسم چهارم شود...
علی سلمی . [ ع َ ی ِ س َ ل َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عثمان بن محمدبن اسحاق سلمی مناوی قاهری شافعی . رجوع به علی مناوی شود.
علی سلمی . [ ع َ ی ِ س َ ل َ ] (اِخ ) ابن حسین عبدالرحیم سلمی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن قصار. ادیب و لغوی وخطاط. رجوع به ابن قصا...
علی سلمی . [ ع َی ِ س َ ل َ ] (اِخ ) ابن حکم سلمی . وی برادر معاویةبن حکم است . و معاویه گوید که روزی با پیغمبر (ص ) بوده ایم و در واقعه ای ...
علی سلمی . [ ع َ ی ِ س َ ل َ ] (اِخ ) ابن طاهربن جعفر سلمی . مکنی به ابوالحسن . وی نحوی بود و در سال 431 هَ. ق . متولد شد. و نزد جمعی از مدرس...
علی سلمی . [ ع َ ی ِ س َ ل َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحیم بن حسن بن عبدالملک بن ابراهیم سلمی عباسی رقی بغدادی . مشهور به ابن عصار و مکنی به ابوا...