گفتگو درباره واژه گزارش تخلف الی نویسه گردانی: ʼLY الی . [ اِ ] (اِخ ) ۞ (جزیره ٔ...) ناحیه ٔ شمالی از کنت نشین ۞ کمبریج ۞ از کشور انگلستان که بوسیله ٔ جریان آب لوز ۞ جدا میشود. مرکز آن مارش ۞ است . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۹ ثانیه واژه معنی علی بدیهی علی بدیهی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد بدیهی ، مکنّی به ابوالحسن . شاعر بغدادی ، اصل او از شهرزور بود. و وی با صاحب بن عباد ارتباط داشت و... علی برازی علی برازی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) دانیالی فسوی برازی جهرمی ، ملقّب به شهاب الدین . رجوع به علی دانیالی شود. علی برانی علی برانی . [ ع َی ِ ب َ ] (اِخ ) (علی ندا...) رجوع به علی ندا شود. علی بحاثی علی بحاثی . [ ع َ ی ِ ب َح ْ حا ] (اِخ ) ابن محمد بحاثی . وی راوی کتاب التقاسیم ابن حبان ، از ابوالعباس ولیدبن احمدبن محمد زوزنی بود، و زوز... علی الاظهر علی الاظهر. [ ع َ لل ْ اَ هََ ] (ع ق مرکب ) بنابر آنچه آشکارتر است . بنابر هویداتر. بطور آشکارتر. بطور روشن تر. و رجوع به اظهر شود. علی امیمی علی امیمی . [ ع َ ی ِ اُ م َی ْ می ی ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن علی بن عبدالرحمان امیمی شریشی . از اهالی شریش . وی ادیب و محدث و فقیه بود و د... علی اوغلان علی اوغلان . [ ع َ ] (اِخ ) وی از سرکردگان سپاه توقتمش در جنگ با امیرتیمور گورکانی بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 462). علی بارانی علی بارانی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از بخش گوران ، شهرستان شاه آباد ۞ واقع در 24 هزارگزی شمال باختری گهواره و یک هزار و پانصدگزی با نهر. ن... علی بارقی علی بارقی . [ ع َ ی ِ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بارقی . تابعی بود. (از منتهی الارب ). علی ایناق علی ایناق . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) وی از رجال دربار مغولان در عهد تکوداربن هلاکوخان ، ملقّب به سلطان احمد بود. و وقتی سلطان احمد از تغییر عقیده ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴۴۴ ۴۴۵ ۴۴۶ ۴۴۷ ۴۴۸ صفحه ۴۴۹ از ۵۷۹ ۴۵۰ ۴۵۱ ۴۵۲ ۴۵۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود